۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه

گریه عزت گریه شوق


پدیدآورنده: مجید جباری راد ،

،
«گریه‏» مظهر شدیدترین حالات احساسی انسان است، و انگیزه‏ها و علت‏های گوناگونی دارد که هر کدام از آنها بیانگر حالتی خاص است . در روایات، بعضی از انواع گریه تشویق شده و از صفات پسندیده بندگان مخلص خداوند بشمار آمده است . و بعضی از انواع گریه ناپسند شمرده شده است . از آنجایی که گریه عملی طبیعی و چه بسا غیر ارادی است، لذا نمی‏شود مورد امر و نهی و حسن و قبح قرار گیرد، بلکه آنچه که مورد حسن و قبح می‏باشد، مقدمات و انگیزه‏های گریه است .
انواع گریه
1 - گریه عاطفی و محبت
یکی از عواطف اصیل انسان محبت است که با گریه انس دیرینه دارد . به طور مثال محبت‏حقیقی به حضرت باریتعالی حسن آفرین است و برای قرب بیشتر به او اشک محبت لازم است .
2 - گریه معرفت و خشیت
انجام عبادات خالصانه و تدبر و تفکر در عظمت هستی و کبریایی حضرت دوست و همچنین اهمیت تکالیف و مسئولیتهای خطیر انسانی سبب می‏گردد که نوع خاصی از خوف، در درون انسان بوجود آید و این خوف، خوفی است که از روی تهذیب نفس و معرفت عمیق به حضرت دوست‏به دست می‏آید که "خشیت" نام دارد .
3 - گریه طفولیت
زندگانی انسان با گریه آغاز می‏شود که همان گریه، علامت تندرستی و صحت نوزاد است، و در حقیقت گریه در آن هنگام، زبان طفل است .
4 - گریه ندامت
از عوامل افسرده‏زدایی که منجر به گریه می‏گردد، حسابرسی فردی و محاسبه نفس است، که سبب می‏گردد که انسان در گذشته خود تفکر نماید و با حسابرسی، جبران قصورها و لغزش‏ها را بکند و اشک ندامت و حسرت از دیده‏گانش جاری شود . سرانجام این گریه توبه و رستگاری به خداوند باریتعالی است .
5 - گریه شکست و ذلت
این نوع گریه خاص افرادی است که، روحیه‏ای شکننده و ناتوانی در راه رسیدن به اهداف خویش دارند و جسارت و شهامتی در خود برای پیشرفت و تعالی نمی‏بینند .
6 - گریه شوق
گریه‏ای است که از روی هیجان و بعضا به جهت‏سرور و شادی انسان از چیزی خاص بروز می‏کند . به مانند مادری که پس از سالها فرزند گمشده خویش را در آغوش می‏گیرد و اشک شوق می‏ریزد .
7 - گریه پیوند با هدف
گاهی قطره‏ای اشک انسان، پیام آور هدفهاست، گریه برای شهیدان از این نوع گریه است . حال و هوای حماسه و استقامت‏با گریه بر شهید احیاء می‏شود . گریه بر سرور و سالار شهیدان خوی حماسه و ایثار را در انسان زنده نگه داشته و خوی حسینی چنین است که نه ظلم می‏کند و نه ظلم می‏پذیرد، فردی که باشنیدن حادثه عظیم کربلا اشکی از درون دل بیرون می‏فرستد، همبستگی خود را با اهداف والای سیدالشهداء، صادقانه و خالصانه بیان می‏کند .
گریه بر حسین (ع)
هر کس با اندک توجهی در خواهد یافت که گریه بر سیدالشهداء، گریه‏از نوع محبت است، محبتی که عاشقانش در دلهایشان به ثبت می‏رسانند . گریه بر او، گریه شوق است، چرا که اکثر حماسه‏های کربلا شورانگیز و شوق آفرین است و سیلاب اشکهای شوق عشاق پیوسته به جهت آن همه ایثار، جوانمردی، رشادت، شجاعت و خطابه‏های روشنگرانه آتشین مردان و زنان در ظاهر اسیر، از چشمان عشاق سرازیر می‏گردد . همچنین هدف متعالی و انسان ساز او و اصحابش سبب گریه معرفت و پیوند است، که به دیدگاه حضرت امام خمینی قدس سره گریه سیاسی است که فرمودند:
«ما ملت گریه سیاسی هستیم، ما ملتی هستیم که با همین اشکها سیل جریان می‏دهیم و سدهایی را که در مقابل اسلام ایستاده است‏خرد می‏کنیم .»
هیهات که گریه بر اباعبدالله الحسین (ع) ، گریه ذلت و شکست‏باشد، بلکه گریه همبستگی و پیوند با سرچشمه عزت و افتخار است، گریه صامت نیست، که گویاتر از هر ناطقی است، گریه سرد کننده نیست، که گرمابخش است، گریه بزدلان نیست، که گریه رشیدانه است، گریه حسرت و ندامت نیست، که گریه امیدوارانه است . و بالاخره گریه معرفت است که در سوگ حسین و یارانش از هر گونه تحریف و انحراف در قیام جاودانه‏حضرتش جلوگیری می‏کند . و شاید به همین دلیل است که در فضیلت گریه بر حسین (ع) روایات متعددی آمده است . از آن جمله، حدیثی است که حضرت امام صادق (ع) می‏فرماید:
«کل الجزع والبکاء مکروه سوی الجزع والبکاء علی‏الحسین . (ع) هر نالیدن و گریه‏ای مکروه است، مگر ناله و گریه بر حسین . (ع) »
عزاداری و گریه برای اباعبدالله الحسین (ع) دارای آثار و برکات گرانقدری است که به بعضی از آنها اشاره می‏شود .
گریه بر حسین (ع) و برگزاری مراسم عزاداری حسینی نه فقط بنیان مکتب را حفظ می‏کند، بلکه سبب می‏گردد شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین جلوه‏های تربیت اسلامی بهره‏مند شده و در مسیر حسینی شدن رشد و پرورش یابند .
کدام اجتماعی است که در جهان چنین اثری را از خود انتشار دهد؟ کدام واقعه‏ای است مانند حادثه عظیم کربلا که از دوره وقوع تا دوره معاصر و بعدها بدین گونه اثر خود را در جامعه بشریت گذارده، و هر روز بیشتر از دیروز گستره آن وسیعتر و تاسی و تبعیت از آن بیشتر گردد؟ از این منظر باید گفت که در حقیقت مجالس عزاداری حافظ و احیاء کننده نهضت مقدس ابی‏اباعبدالله الحسین (ع) و در نتیجه حافظ اسلام و ضامن بقای آن است .
موریس دوکبری می‏نویسد: «اگر مورخین ما، حقیقت این روز را می‏دانستند و درک می‏کردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمی‏پنداشتند، زیرا، پیروان حسین به واسطه عزاداری حسین می‏دانند که پستی و زیردستی و استعمار را نباید قبول کنند، زیرا شعار پیشرو و آقای آنان ندادن تن به زیر بار ظلم و ستم است .
اندکی تعمق و بررسی عمیق در مراسم‏عزاداری سیدالشهداء روشن می‏شود که چه نکات دقیق و حیات بخشی مطرح می‏شود، در مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) گفته می‏شود که حسین برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال فرزند گذشت و زیربار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت، پس باید، ماهم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیر دستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم . . .»
ازدیاد محبت‏به امام و تنفر از دشمنان آن حضرت نزول رحمت‏حضور معصوم در هنگام مرگ - آشنایی با حقیقت دین و نشر آن - آمرزش گناهان - بهره‏مندی از کوثر - ثواب بی‏پایان - سکونت‏یافتن - موجب شفا - گریان نشدن در روز قیامت .
از دیگر آثار و برکات گریه است که در روایات آمده است .

راز قطره‏ای به نام اشک


پدیدآورنده: مریم گلوردی ،
قطرات سرشک زیباتر از در که بر گونه‏های شیعیان و محبین ائمه معصومین جاری می‏گردد آثار، دلبستگی و محبت‏به آن بزرگواران، شوق در فراق، سوز در مصائب آنان و همدردی با اهل بیت است .
امیرالمؤمنین (ع) در روایتی فرمودند: چشمی که گریان نباشد برکت ندارد . (1)
باید دانست هر چشمی که خشک است‏حتما از قساوت نیست، زیرا گاهی از زیاد گریه کردن و اشک ریختن چشم خشک می‏شود که علاج آن تقویت و خوردن مایعات مقوی است، کما اینکه بعضی از بانوان اهل بیت که بعد از اربعین در کربلا ماندند و اشکشان خشک شد، به سویق (2) علاج کردند . (3)
بهرحال باید به فکر بر طرف کردن خشکی چشم بود . از روایات بسیاری استفاده می‏شود که یکی از علائم قساوت قلب خشکی چشم است و ما باید در رفع قساوت قلب بکوشیم .
در دعا می‏خوانیم: خدایا پناه می‏برم به تو از چشمی که نمی‏گرید و اشک آن جاری نمی‏شود . (4)
در روایات اهل بیت علل گوناگونی برای قساوت قلب ذکر شده که به عنوان نمونه به بعضی از آنها اشاره می‏شود:
1 . زیاد سخن گفتن در غیر ذکر خدا (5)
2 . زیاد گناه کردن (6)
جلا دادن قلب و رفع قساوت آن
برای جلای قلب از قساوتی که عارض آن می‏شود راهیابی از طرف ائمه به ما رسیده است:
1 . به یاد مرگ بودن (7)
2 . پند و اندرز (8)
3 . تفکر در آیات الهی و قیامت و احوال خویشتن (9)
از آیات تقرآن کریم و احادیث اهل بیت‏به روشنی پیداست که گریه و اشک از خوف خداوند و ترس جهنم و ترحم بر ضعفاء و آنچه انسان از بدی‏ها برخود روا داشته، و بر حشر و حساب، ممدوح و پسندیده و از صفات نیکان و متقربه و متقین است .
بر سید الشهدا (ع) باید گریست!
1 . گریه برای حسین (ع) خلق شده و در انتظار او روزهای تاریخ را پشت‏سر گذاشته تا به کربلا رسیده است . اینک از چند نگاه به استقبال اشک حسینی می‏رویم:
گریه بر امام حسین (ع) اطاعت امر معصوم (ع) است چه این که ائمه گریه بر آن حضرت را بسیار دوست دارند و شیعیان را ترغیب و تشویق بر آن نموده‏اند . امام رضا (ع) به پسر شبیب فرمودند: ای پسر شبیب، اگر خواستی بر چیزی گریه کنی بر حسین بن علی (ع) گریه کن . (10)
همچنین سفارش حضرت سیدالشهدا (ع) به دوستان و شیعیان خود است که از حلقوم بریده فرمود: اگر خبر غریب یا شهیدی را شنیدید بر من گریه کنید . (11)
2 . گریه بر امام حسین (ع) موجب خشنودی خداوند متعال و رضایت اوست .
3 . گریه بر امام حسین (ع) صله به رسول خدا صلی الله علیه وآله و خشنود شدن آن حضرت است . (12)
4 . گریه بر امام حسین (ع) صله به امیرالمؤمنین و اسباب شادی قلب مبارک آن حضرت است .
5 . گریه بر امام حسین (ع) صله به فاطمه زهرا علیها السلام و کمک به آن مظلومه است . (13)
6 . گریه بر امام حسین (ع) از مصادیق بارز کمک به مظلوم است که در روایات ائمه هدی سفارش بسیاری به آن شده است; آن هم مظلومی چون سید کربلا اباعبدالله (ع) که بالاترین ظلمها به او شده است .
7 . گریه بر امام حسین (ع) از مصادیق حدیث‏شریف «یحزنون لحزننا» است که شیعیان ما در ناراحتی و اندوه ما اهل بیت ناراحت و اندوهناک می‏شوند . (14)
8 . گریه بر امام حسین (ع) انجام یکی از وظایف زمان غیبت امام زمان (عج) است . (15)
9 . اشک بر آن حضرت سبب روشنی دل است .
10 . اشک بر حسین بن علی (ع) عقده دل را می‏گشاید .
11 . اشک بر حضرتش بار غم را سبک می‏کند .
12 . اشک بر اباعبدالله (ع) انسان را به رحمت‏خداوند امیدوار می‏کند .
13 . اشک بر خامس آل عبا (ع) دلهای مرده را زنده می‏نماید .
14 . اشک بر آن بزرگوار به انسان امید می‏دهد .
15 . اشک بر حسین بن علی (ع) یعنی اظهار محبت‏به خدا و پیامبر و ائمه هدی .
16 . با اشک ریختن در مجالس آن حضرت زمینه‏ای فراهم می‏آید که راه را از بیراهه می‏توان تشخیص داد .
17 . اشک بر آن حضرت زمینه ساز بازگشت‏به بندگی است .
18 . با اشک بر سیدالشهداء (ع) ظلمات و حجابهایی که بر اثر معاصی پیش آمده کنار می‏رود و چشم روشنی می‏گیرد و به حقیقت نزدیک می‏شود . آنگاه است که شخص به خود می‏آید و بیدار می‏شود .

کارکرد مراسم سوگواری عاشورا در رسمی شدن مذهب شیعه در زمان صفویه



منابع مقاله:
مجله مشکوة، شماره 81، دکتراصغر فروغی؛


مقدمه
با توجّه به سفارشها و تأکيدهای پيامبر صلی‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمّه طاهرين عليهم‏السلام درباره برگزاری مجالس عزاداری برای امام حسين عليه‏السلام می‏توان دريافت که در اين سفارشها فلسفه‏ای نهفته است که آگاهی به آن می‏تواند عزاداريهای ما را با اهداف پيامبر صلی‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه طاهرين عليهم‏السلام همسو و هماهنگ گرداند و لازمه اين آگاهی يافتن به شرايط بحرانی همان قرن اول هجری است که بر جامعه اسلامی تحميل شد و تا قرنها طول کشيد، چنان که طبقه حاکمه و در کنار آنها عالم‏نمايان حقْ‏گريز می‏کوشيدند برای مطامع خود اسلام را از درون و برون تهی و بی‏خاصيت کنند و در اين راه، مجال و فضا را بر حافظان حقيقی دين تنگ کردند و همه امکانات را از آنها دريغ نمودند. لذا مراسم سوگواری عاشورا از بهترين و مؤثرترين عواملی بود که می‏توانست در آن شرايط حساس اسلام را از دستبرد غارتگران مسلح نجات بخشد و بارقه اميدی به دلهای طالبان حق بتابد. بنابراين تشيع برای حفظ خود وابسته به مراسم عزاداری عاشورا شد، چنان که نمی‏توان تشيع را بدون عاشورا تصور کرد.
عاشورا از يک سو شيعيان و طالبان حق را دور هم گرد می‏آورد و از سوی ديگر مبانی تشيع را به آنها می‏آموخت و جرئت مبارزه و روحيه فداکاری برای حفظ اسلام به آنها می‏داد. چنان اين مراسم با شيعه عجين شد که يکی از مهم‏ترين نشانه‏های شناخت آنان گرديد، به‏طوری که با فرا رسيدن ايام عاشورا در هر شهر و کوی و برزنی که شيعيان زندگی می‏کردند شکل آنها به طور کلی تغيير می‏کرد و چهره غم و ماتم به خود می‏گرفت. شهرهای شيعه‏نشين ايران از جمله قم، ری و سبزوار چنين وضعی داشت، تا اينکه در قرن چهارم هجری آل بويه شيعه مذهب، مراسم عزاداری را که علامت و مشخصه بارز شيعه بود، با جديّت تمام در قلمرو خود به ويژه بغداد رسمی اعلام کردند و گر چه با مخالفت بعضی از فرق سنی به ويژه حنابله روبه‏رو شدند، اين مراسم را تا پايان حکومتشان يعنی تا نيمه قرن پنجم برگزار کردند. چنان اين مراسم به صورت فرهنگ عامه درآمد که در قرون بعدی ساير مسلمانان هم که دوستدار پيامبر و اهل بيت او بودند تعلق خاطر ويژه‏ای نسبت به واقعه کربلا پيدا کردند و آنها هم مانند شيعيان در ايام محرم برای خامس آل عبا عزاداری می‏کردند و رفته رفته سوگواری برای امام حسين عليه‏السلام به صورت فرهنگ ايرانی درآمد، چنان که نه تنها مسلمانان، بلکه پيروان ساير اديان مثل يهوديان و مسيحيان نيز که در ايران زندگی می‏کردند ارادتمند امام حسين عليه‏السلام و يارانش شدند.
بدين سان مراسم عزاداری نه تنها در شرايط بحرانی با تمام وجود از اسلام پاسداری نمود، بلکه رفته رفته فضايی ايجاد کرد که مسلمانان به ويژه مسلمانان ايران، نخست دوستدار اهل بيت شدند و با گذشت زمان از معتقدان به خط امامت و ولايت گشتند؛ از اين‏رو بود که سلاطين صفوی و نظريه‏پردازان مذهب تشيع برای رسمی کردن مذهب شيعه در ايران از آن بهره کافی گرفتند.
کارکرد مراسم عاشورا در رسمی کردن مذهب تشيع
هنوز پس از گذشت قرنها و با انجام تحقيقات متعدد، به اين سؤال اساسی پاسخ قانع‏کننده‏ای داده نشده که شاه اسماعيل با چه ابزاری و با تکيه بر چه نيرويی و با پيشينه چه فرهنگی ايران را به عنوان کشوری شيعه شناساند، چنان که از آن پس ديگر هيچ طوفان سهمگينی نتوانست در عقيده و ايمان مردم خللی وارد کند. بنابراين شايسته است که درباره اين مسئله مهم بيشتر مداقه نمود و جوابی در خور برای آن يافت. برای روشن شدن بحث ابتدا به طرح چند فرضيه می‏پردازيم و سپس درباره آنها گفت و گو می‏کنيم:
1 ـ موفقيت شاه اسماعيل مرهون اِعمال قوه قهريه و قتل عام گسترده مخالفان بود.
2 ـ اهل سنت برای حفظ جان خود تقيه اختيار کردند و به صورت ظاهر مذهب جديد را پذيرفتند، ولی در پنهان بر اعتقادات خود باقی ماندند.
3 ـ گر چه شاه اسماعيل در آغاز از قوه قهريه بهره گرفت(1) ـ قتل‏عامهای شاه اسماعيل در تبريز، بغداد، خراسان، خوزستان و ديگر بلاد فتح شده ـ ليکن برای ايجاد مذهبی پايدار و فراگير به کار عميق وگسترده فرهنگی نياز بود که از طريق مجالس عزاداری، وعظ و خطابه ميسّر گرديد.
بعضی از محققان با تکيه بر مطالبی که درباره استفاده شاه اسماعيل از زور در منابع آمده، رسمی شدن مذهب تشيع را در ايران به ضرب شمشير آخته قزلباشها و تبر تبرائيان نسبت می‏دهند(2)، در حالی که از يک مسئله مهم غفلت کرده‏اند و آن اين است که رسمی شدن مذهب تشيع با آغاز سلطنت شاه اسماعيل و کشورگشايی او همزمان صورت گرفت. بنابراين عمده قتل عامهای شاه اسماعيل ناشی از کشورگشايی اوست و اين در ايران به هنگام برآمدن سلسله‏ای و بر افتادن سلسله‏ای ديگر امری رايج و متداول بود، چنان که نمی‏تون بين قتل‏عامهای تيمور و ديگر جهانگشايان و قتل‏عامهای شاه اسماعيل فرقی قائل شد؛ زيرا آنها به هنگام فتح بلاد هيچ گونه مقاومتی را تحمل نمی‏کردند و حتی برای جلوگيری از قتل و غارت تمام همت خود را به کار می‏گرفتند که شهرها به صلح فتح شود، ولی کمتر موفق می‏شدند. از اين‏رو عمده قتل‏عامها مربوط به مدافعان شهرها و حاميان حکام مورد حمله بود؛ زيرا مردم عادی نه توانايی دفاع از شهرها را داشتند و نه انگيزه‏ای برای حمايت از حکام.
با سيری اجمالی در لشکرکشيهای شاه اسماعيل به موارد متعددی برمی‏خوريم که حتی رعايای بلادی که با قوه قهريه فتح می‏شد مورد تفقد شاهانه قرار می‏گرفتند. مؤلف خلد برين ضمن فتح مرو و قتل شيبک خان ازبک (915ق) می‏نويسد:
«خاقان سکندر شأن رايت نصرت آيت به جانب مرو برافراخت و رعايا و متوطنان آن ديار را سايه‏نشين آفتاب عاطفت و احسان خود ساخته ظل ظليل عفو و بخشايش بر مفارق ايشان انداخت»(3).
در اينجا جدای از برخوردهای شاه اسماعيل بايد به حقيقتی اشاره کنيم و آن اين است که فتح قلوب و تغيير عقايد به سادگی فتح بلاد و تغيير حکومتها نبود. بنابراين ساده‏انگاری است که تصور کنيم مذهب شيعه با تبر تبرائيان و شمشير قزلباشها در ايران رسمی شد. قطعا شاه اسماعيل و مشاورانش می‏دانستند که نبايد حکومت نوپای خود را که از شرق و غرب توسط دول مقتدر سنی محاصره شده بود، با شورشها و قيامهای داخلی مواجه کنند. بنابراين فرضيه اول نمی‏تواند چندان در ترويج و تبيين مذهب تشيع مؤثر باشد.
البته نمی‏توان پذيرفت که اهل سنت بدون هيچ مقاومتی به مذهب شيعه گرويدند، ليکن اشکال مقاومت توده مردم بر ما چندان معلوم نيست. منابع هم از مقاومت و مخالفت نخبگان و علما مطالبی پراکنده بيان کرده‏اند(4).
علما، مدرسان، ائمه جمعه و جماعت و غيره مخالفتهای جدی‏تری داشتند، امّا مخالفت توده مردم از محافل خصوصی و خانوادگی، آن هم به صورت سخنان شکوه‏آميز و اعتراض گونه فراتر نمی‏رفته است(5). به احتمال زياد آنها به رغم اينکه عبادات خود را به صورت ظاهر به شيوه مذهب شيعه انجام می‏دادند، تا حدودی تعلق خاطر خود را به مذهب آباء و اجداديشان حفظ کرده بودند و در واقع در حال بلاتکليفی و انتظار به سر می‏بردند و اين هم برای تحقيق و آشنايی با مذهب جديد و دور شدن از مذهب قديم لازم و ضروری به نظر می‏رسيد. البته اين مدت نمی‏توانسته بيش از يک دهه طول کشيده باشد؛ زيرا بنابر روايتی شاه اسماعيل بعد از جنگ چالدران (920ق) دستور داد که از تعقيب و آزار اهل سنت دست بردارند(6). با وجود اين، گزارشی مبنی بر بازگشت مردم به مذهب اهل سنت به ما نرسيده است و حتی چند دهه بعد در سال 986ق که شاه اسماعيل دوم درصدد محو شعائر شيعه برآمد از خوف عوام و خواص به ترديد افتاد(7). بنابراين گر چه در ابتدا اهل سنت با تهديد، اکراه و تقيه وارد مذهب شيعه شدند، ليکن با گذشت زمان گرايش به آن از نظر کمی و کيفی شتاب بيشتری گرفت و اين امر از يکی از نامه‏های شاه طهماسب اول به سلطان سليمان عثمانی در 961ق به خوبی پيداست. او اظهار می‏دارد:
«هرگز در هيچ زمانی کسی نديده و نشنيده و در هيچ دياری واقع نشده که از شيعيان آل محمّد صلی‏الله‏عليه‏و‏آله يکی تغيير مذهب خود کرده باشد و طريق مخالفت آل محمّد صلی‏الله‏عليه‏و‏آله اختيار کرده باشد، امّا هيچ سالی و ماهی نيست که هزار کس از سنيان... تغيير مذهب و اعتقاد نداده طريق مستقيم اهل بيت اختيار نکنند. مواليان و شيعيان آل محمّد صلی‏الله‏عليه‏و‏آله روز به روز زيادت شوند که در ملک روم و ماوراءالنهر و هندوستان، چند سال پيش از اين پانصد کس شيعه نبود و امروز که سنه احدی و ستين و تسع مائه است در هر دياری از پانصد متجاوزند و روز به روز در ترقی و تزايد و عن قريب است ان شاءاللّه‏ جمله اهل عالم بدين طريق و مذهب غراء باشند»(8).
امّا بی‏گمان صفويه فقط از اين طريق نمی‏توانستند به هدف نهايی خود نايل آيند؛ زيرا اِعمال اين شيوه برای درازمدت ممکن نبود. اين حقيقت قابل انکار نيست که شاه اسماعيل و جانشينانش برای رسمی شدن مذهب تشيع از هيچ کوششی فروگذار نکردند. بنابراين بايد به بررسی اين موضوع پرداخت که آنها برای تحقق اين امر از چه عاملی بهره گرفته‏اند که معجزه‏وار تشيع در قلوب مردم ايران جای گرفت و با پوست، گوشت و استخوان آنها عجين شد.
با سيری اجمالی در حالات و اعتقادات فرقه‏های مذهبی موجود در ايران می‏توان دريافت که علاوه بر اصول دين، محبت به اهل‏بيت پيامبر مهم‏ترين عامل مشترک ميان آنها بود که بيشتر در مجالس عزاداری عاشورا متبلور می‏شد. هنر شاه اسماعيل و مشاورانش اين بود که از اين عامل برای تحقق هدف خود به بهترين گونه استفاده کردند. دکتر علی شريعتی که از منتقدان حکومت صفويه است در اين باره می‏نويسد:
«صفويه شاهکار عجيبی که کرد اين بود که شيعه خون و شهادت و قيام، يعنی تشيع عاشورا را نگاه داشت و حسين را محور همه تبليغاتش کرد و علی را مظهر همه نهضتش معرفی کرد و کاری کرد که شديدترين حالت تحريک و شور و حرکتش را شيعه حفظ کند و هر سال يک ماه و دو ماه محرم و صفر و حتی تمام سال را از عاشورا دم زند»(9).
مسيو ماربين آلمانی ضمن اشاره به اهميت مذهب در وحدت و عزت سياسی مسلمانان می‏نويسد:
«مواد روحانی که امروزه مروج در ميان مسلمانان است هيچ يک مانند تعزيه‏داری حسين عليه‏السلام حس پلتيکی در مسلمانان پيدا نتواند نمود و هرگاه يکی، دو قرن در مسلمانان به اين قسم تعزيه‏داری شيوع و کسب عموميت کند حيات سياسی تازه در مسلمانان پيدا خواهد شد»(10).
جوزف فرانسوی نيز در مورد نقش مجالس عزاداری در توسعه تشيع می‏نويسد:
«از ترقی که اين طايفه بدون هيچ اقدام جبری در قليل زمان کرده‏اند می‏توان گفت که در يکی دو قرن ديگر از روی عدد غلبه بر ساير فِرق مسلمانان خواهند نمود و علت، همين تعزيه‏داری است که فردفرد اين فرقه را (مشتری داعی) مذهب خود ساخته است»(11).
گاسپار دروويل که در زمان فتحعلی شاه به ايران آمده و مراسم عزاداری محرم را از نزديک مشاهده کرده در مورد تأثير اين مراسم در ايجاد شور و هيجان در ميان مردم می‏نويسد:
«اين مراسم اشکهايی را که از اندوه واقعی سرچشمه می‏گيرد سرازير می‏کند و پيروان غيور علی عليه‏السلام را که بر آن ناظر هستند شديدا به هيجان می‏آورد»(12).
ديدگاههای ياد شده از اين جهت حائز اهميت است که بيان‏کنندگان آن، شيعه و ايرانی نيستند که بتوان به آنها اتهام سخن‏راندن احساسی و جانبدارانه زد. اين حقيقت انکارناپذيری است که مورد توجّه اکثر مستشرقان و سياحانی قرار گرفته که مسائل ايران و تشيع را به دقت دنبال می‏کردند.
حال اين سؤال پيش می‏آيد که شاه اسماعيل و جانشينانش با راهنمايی و مساعدت چه گروهی به نقش اين مجالس در ترويج و تبيين مذهب تشيع پی بردند. بی‏گمان شاه اسماعيل در سيزده يا چهارده سالگی به آن مقام معنوی و اخلاقی مورد ادعای مورخان دوره صفويه نرسيده بود که مورد الهام و حمايت ائمه طاهرين قرار گيرد و از نظر سياسی و نظامی هم در مقامی نبود که بتواند وضع سياسی، نظامی به ويژه مذهبی ايران و بلاد پيرامون آن را تجزيه و تحليل کند.
آنچه مسلّم است و از مجموع عملکرد وی به ويژه در مورد رسمی کردن مذهب تشيع برمی‏آيد اين است که پشت صحنه اين مبارزات و اقدامات، افرادی عالم و آگاه نسبت به مسائل سياسی، نظامی و مذهبی سرزمين خود و همسايگان و مورد الهام ائمه طاهرين بودند که با ظرافتی خاص بتوانند در داخل ايران سنگ بنای جاودانه‏ای را بنا نمايند. بنابر روايت مؤلّف حقيقة التواريخ: «ارباب شورا به امر شاه اسماعيل عقد مجلس مشورت نموده بعد المذاکره و المشاوره بعضی از صوفيان، نشر و تعميم طريقه حيدريه جلاليه را مناسب ديدند، امّا چند نفر عالم که در آن مجلس حضور داشتند، سخت اعتراض کردند و امرا نيز اعتراض آنها را قبول کرده رأی صوفيان را ردّ نمودند. آخر کار قرار بر اين شد که مذهب شيعه اثناعشريه را مذهب رسمی دولت صفويه معين نموده به ترويج و ترميم آن بکوشند و به همين واسطه اهالی شيعه ايران را با خود همراه ساخته، سنيان اين مملکت را هم قهرا و کرها داخل طريقه شيعه نموده از برای ساير شيعيان عالم اسلاميت نيز دولت صوفيه صفويه را مرجع معنوی معين نمايند...»(13).
بر اساس روايت ياد شده، در شورايی که شاه اسماعيل برای انتخاب مذهب رسمی تشکيل داده بود، علاوه بر قزلباشها که بازوی نظامی او بودند، گروه ديگری هم شرکت داشتند که از نظر معنوی نفوذشان بر شاه اسماعيل از قزلباشها به مراتب بيشتر بوده و به نظر ما اين گروه با نفوذ، همان علمای شيعه بودند که از امکانات مادی و معنوی که در اختيار شاه اسماعيل بود برای تحقق هدف خود يعنی رسمی کردن مذهب تشيع و تقويت آن بهره گرفتند و از آنجا که شاه و قزلباشها نيز به پيامبر و ائمه طاهرين عشق می‏ورزيدند و مذهب جديد می‏توانست مقوّم سياست آنها باشد نه تنها مخالفتی نکردند، بلکه خود نيز از مؤيدان و مشوقان و متوليان مذهب جديد شدند.
نکته ديگری که حضور علمای شيعه را در رسمی کردن تشيع اجتناب‏ناپذيرمی کند بهره‏گيری از عامل تولی و تبری برای تحقق اين امر بوده است. اعمال تولی و تبری نمی‏توانست تنها از طريق زور صورت گيرد، بلکه می‏بايد با ابزاری صورت گيرد که با روح و روان انسانها سازگار باشد و حقايقی را برای آنها روشن سازد تا بتواند آنها را به تغيير مذهب وا دارد، چنان که خود عقايد گذشته برائت جويند و نسبت به اصول مذهب تشيع تمايل پيدا کنند و به نظر ما عاشورا مهم‏ترين ابزاری بود که می‏توانست اين مهم را به انجام رساند. از شواهد و قرائن نيز برمی‏آيد که اين عامل مورد توجّه متوليان مذهب تشيع بوده است و از آن تا آنجا که امکانات و شرايط جامعه اجازه می‏داده برای نشر مذهب تشيع بهره گرفته‏اند.
هر چند مورخان دوره صفويه بر خلاف جهانگردان اروپايی به ضبط مراسم سوگواری عاشورا و تأثيرات آن در ساختار جامعه همتی نگمارده‏اند و تنها به صورت جسته و گريخته ضمن ساير وقايع به آن اشاره‏ای گذرا نموده‏اند، شواهد قطعی در دست است که با آغاز رسمی شدن تشيع در ايران برگزاری اين مراسم که سابقه‏ای ديرينه داشت در تمام سطوح جامعه از صدر تا ذيل گسترش يافت.
همان‏طور که ملاحظه می‏شود، گستردگی توجّه مردم به عاشورا و عزاداری و به تبع، تأثير آن بر مردم در دوره صفويه به خوبی از سخنان نويسنده کتاب عالم آرای نادری هويداست؛ زيرا اگر چنين نبود، نادر در جهت سياستهايش در پی توقف آن برنمی‏آمد.
مؤلّف تاريخ انقلاب اسلام بين الخاص و العام می‏نويسد:
«... در ماه محرم فقط در روز عاشورا مجلس عزايی منعقد کرده يکی از وعاظ کتاب روضة الشهدای حسين واعظ کاشفی را بر منبر می‏خواند. (حضّار) ندبه و گريه می‏کردند. چون اين کتاب به فارسی بود، غالب امرا حتی لشکر که ترک و نادان و بی‏سواد بودند نمی‏فهميدند... شاه اسماعيل جهت اين مشکل دستور داد تا ملاّ محمّد بغدادی مشهور به فضولی کتابی در مقتل الحسين به زبان ترکی نوشته در ماه محرم وعاظ از آن استفاده کنند»(14).
گر چه بنابر گزارشهای مورخان و سياحان در دهه‏های نخست حکومت صفويه مراسم سوگواری عاشورا در دهه اول محرم برگزار می‏شد، به مرور زمان از ابتدای محرم تا پايان صفر، ايام عزا و سوگواری شناخته شد(15) و به صورت فرهنگ غالب مردم درآمد و حتی بر مراسم ملی برتری يافت، چنان که اگر سالی ايام عاشورا با عيد نوروز مقارن می‏شد برای رعايت ايام سوگواری، جشن نوروز را به تعويق می‏انداختند(16). از مرحوم قاضی نور اللّه‏ شوشتری نقل شده که علمای شيعه معتقد به سوگواری برای امام حسين عليه‏السلام در تمام ايام سال بودند. ايشان می‏نويسد: هنگامی که شاه اسماعيل در سال 909ق در شيراز به ملاقات شيخ محمّد بن يحيی بن علی الجيلانی اللاهيجی رفت مشاهده کرد که او لباس سياه پوشيده با تعجب علت را جويا شد که شيخ در پاسخ گفت: جهت تعزيه حضرت امام حسين عليه‏السلام . حضرت شاه فرمودند که تعزيه ايشان قرار يافته که در سالی ده روز بيش نيست که شيخ گفت مردم اشتباه کرده‏اند، تعزيه آن حضرت تا دامن قيامت باقی است(17).
محمّد کاظم مروی ضمن گزارش وقايع دشت مغان (1148ق) اظهار می‏دارد:
«شورای کبرای مغان به همگی اهل ايران در خصوص نگرفتن تعزيه سيد شهدا و مدفون ارض کربلای پر بلا ابا عبد اللّه‏ حسين عليه‏السلام که سابق بر اين از ايام کشورگشا شاه اسماعيل صفوی اشتهار داشت و در مملکت ايران حسب الواقع لوازم ماتم‏داری و تعزيه‏داری را به عمل آورد و به جهت رقت قلب، اکثر خانه‏ها و مسجدها و مدرسه‏ها را آيين بسته، محفلها و نخلها و علامات کربلا را ظاهر می‏نمودند، حسب الامر جهانگشا به قدغن و تأکيد تمام، موقوف فرمودند»(18).
با توجّه به آنچه ياد شد، اکنون می‏توان به بررسی کارکرد مراسم عاشورا در تبيين و ترويج مذهب تشيع پرداخت. به نظر ما احساسات از مهم‏ترين عواملی است که می‏تواند جامعه‏ای را برای پذيرش عقيده‏ای و ردّ عقيده‏ای ديگر آماده نمايد و هر قدر عامل محرک احساسات دارای پشتوانه عقلی و الهی و با فطرت و نيازهای معنوی جامعه متناسب باشد، تغييرات با سرعت بيشتر و آگاهانه‏تر صورت می‏گيرد و زمينه را برای تبيين و تعليم عقيده جديد مهيا می‏نمايد. بنابراين صفويه که می‏خواست از ملت ايران امتی تحت لوای تشيع بسازد طبيعی بود که واقعه کربلا را ترويج نمايد؛ زيرا آن از يک سو تبيين‏کننده مذهب تشيع بود و از سوی ديگر عاشورا به سبب ماهيتش با فطرت انسانها و روحيه آزادگی و ظلم ستيزی ايرانيان سازگار بود؛ چنان که ساموئل گرين اظهار می‏دارد:
«ايرانيهای شيعه اوايل زمان صفويه، به واسطه ذوق جديد و تعصب ملی به هيجان درآمده، ميدانی برای نمودن جمعيت مذهبی خود طالب بودند. اين امر، در موقع تعزيه وقايع مهمه زندگی علی عليه‏السلام و اخلاف او ميسر گرديد»(19).
عامل تولی و تبری از مهم‏ترين ارکان تغيير مذهب به‏شمار می‏آمد و اين عامل اساسی از طريق مجالس سوگواری تحقق يافت و به عبارت ديگر، سخنان مهرآميز وعاظ و مداحی شورانگيز مداحان، اصول و فروع عقايد تشيع را در قلوب مردم جای داد. عشق به اهل بيت پيامبر در ميان ايرانيان از مهم‏ترين عواملی بود که تغيير مذهب را در ايران تا حدی آسان و موفقيت‏آميز نمود و متوليان امر کوشيدند که با بهره‏گيری از اين پتانسيل موجود در جامعه امتی واحد بسازند. لذا در ايام محرم در هر کوی و برزن مجالس عزاداری برپا نمودند و مردم را به مجالسی وارد کردند که تا حدود زيادی با آن آشنايی و تعلق خاطر داشتند، چنان که مسيو ماربين آلمانی می‏نويسد:
«در جميع فرق اسلاميه طبقه‏ای ديده نمی‏شود که از روی ديانت منکر ذکر مصائب حسين عليه‏السلام شده و نفرت از آن نمايد، بلکه عموما يک گونه رغبت طبيعی به ادای اين رسم مذهبی دارند و جز اين نکته اتحاديه در مسلمانان مختلفة العقيده ديده نمی‏شود»(20).
با حضور در اين مجالس، رفته رفته کينه‏ها و دشمنيها و جداييهای ناشی از اختلافات فرق مذهبی و احيانا قومی نيز تا حد قابل توجهی به دوستی، محبت و وحدت مبدل می‏شد و اين گام اول ـ و تا حدودی مشکل ـ در جهت ساختن امتی جديد بود.
مرحله بعد ايجاد علقه و بالا بردن آگاهيها نسبت به مذهب تشيع بود. در اين محافل و مجالس واعظان می‏توانستند با موعظه‏های آتشين خود با استفاده از آيات و روايات و تاريخ، حقانيت مذهب شيعه را ثابت کنند و مداحان و نوحه‏سرايان با ذکر فضائل و مصيبتهای وارده بر ائمه می‏توانستند بين قلوب مردم و ائمه طاهرين رابطه عاطفی برقرار کنند و نسبت به دشمنان آنها بذر نفرت و عداوت بيفشانند؛ چنان که جوزف مورخ فرانسوی اظهار می‏دارد:
«فرقه شيعه حتی در زمان سلاطين صفويه مذهب خود را به زور شمشير ترقی ندادند. به قوه کلام که اثرش بيشتر از شمشير است اين طايفه به اين درجه ترقی محيّر العقول نموده‏اند».(21)
فيگوئروا هم که در سال 1028ق در ايام سلطنت شاه عبّاس اول به ايران مسافرت کرده و از نزديک با مجالس وعظ و خطابه و عزاداری آشنا شده در اين باره اظهار می‏دارد:
«موعظه گران اين مجالس علمای شرع‏اند و غالبا ملا يا قاضی ناميده می‏شوند. اينان در هر جايی که مردم گرد آمده باشند بر منبرهای بلند می‏نشينند و با حرارت تمام و سخنان گيرا، خصوصيات مرگ يا شهادت حسين عليه‏السلام ، امام بزرگ خويش را بيان می‏کنند»(22).
آية اللّه‏ العظمی گلپايگانی از مراجع معاصر نيز که خود شاهد ممنوعيت برگزاری مراسم عاشورا از سوی رضا شاه و اهتمام مردم در برگزاری آن بوده درباره اهميت مراسم عاشورا در ترويج تشيع اظهار می‏دارد:
«در هر دهی، در هر شهری، در هر مکانی، اين دين با اين مجالس ترويج می‏شود. اگر روضه نباشد به اين عموميت نمی‏شود، چون اين عزاداری دين مردم شده و از دين مردم است و با گوشت و پوست و خون مردم ممزوج شده»(23).
روايات پيامبر صلی‏الله‏عليه‏و‏آله و امامان معصوم عليهم‏السلام در باره ثواب گريه در عزای امام حسين عليه‏السلام که از طريق علمای شيعه و سنی در کتب روايی و مقاتل به ويژه روضة الشهداء(24) که از منابع اصلی مجالس عزاداری بود، نقل شده بود به مجالس عزاداری جنبه شرعی می‏داد و در مردمی که خواهان سعادت اخروی بودند انگيزه قوی ايجاد می‏کرد که با ميل و رغبت در اين مجالس شرکت کنند؛ چنان که جوزف مورخ فرانسوی در اين باره می‏نويسد:
«... زياده بر آنچه به تصور آيد عام و خاص اين فرقه را راسخ العقيده گردانده و همين نکات باريک سبب شده است که از آغاز ترقیِ مذهب شيعه شنيده نشده است که جمعی يا جماعتی از آنان ترک دين اسلام را گفته يا به ساير فرق اسلاميه بگروند»(25).
به نظر ما اين به سبب اقتدار شيعيان بود که در اثر همبستگی ناشی از حضور مستمر در مراسم مذهبی به دست آمده بود و اين حقيقتی است که از نظر مستشرقان هم مخفی نمانده است(26).
بدين سان مردم ايران که به زودی دريافتند حيات سياسی، مذهبی و اجتماعی آنان مرهون مجالس سوگواری برای ائمه طاهرين به ويژه امام حسين عليه‏السلام است، چنان با آن مراسم خو گرفتند و در برگزاری آن همت به خرج دادند که حدود دو قرن و نيم بعد که نادر شاه کوشيد از برگزاری آن جلوگيری کند موفقيتی به دست نياورد. مؤلّف عالم آرای نادری در اين باره می‏نويسد:
«امّا به طور مخفی شيعيان و مواليان در تعزيه‏داری اقدام داشتند و در اکثر بلاد جمعی از بوکاپيشگان به نهج سابق ماتم‏داری و تعزيه‏داری می‏نمودند»(27).
از عملکرد نادرشاه به خوبی برمی‏آيد که مراسم عزاداری به ويژه در ماه محرم در تقويت و رشد مذهب تشيع نقش انکارناپذيری داشته است و گر نه، همان‏طور که قبلاً گفته شد، نادرشاه برای ممانعت از برگزاری آن اقدام نمی‏کرد.
مردم ايران با حضور در اين مراسم با حقيقت و فلسفه تولی و تبری آشنا می‏شدند و علاوه بر آن، اصول، فروع و احکام مذهب خود را فرا می‏گرفتند؛ از اين‏رو توده شيعيان به رغم بی‏سوادی می‏توانستند تا حدودی پاسخگوی نيازهای مذهبی خود باشند. در واقع اين مجالس از يک سو محلی برای همبستگی و همدلی مردم و از سوی ديگر نوعی مدرسه همگانی بود که به تبيين و تعليم مبانی تشيع می‏پرداخت. امام خمينی قدس‏سره در اين باره می‏نويسد:
«مجالسی که به نام روضه در بلاد شيعه به پا می‏شود با همه نواقص که دارد باز هر چه دستور دينی و اخلاقی است و هر چه انتشار فضائل و پخش مکارم اخلاق است در اثر همين مجالس است. دين خدا و قانونهای آسمانی که همان مذهب مقدس شيعه است که پيروان علی عليه‏السلام و مطيعان اوالوالامرند در سايه اين مجالس مقدس که اسمش عزاداری و رسمش نشر دين و احکام خداست تاکنون به پا بوده و پس از اين هم به پا خواهد بود».(28)
سياحان اروپايی نيز که اين مراسم را از نزديک مشاهده کرده و جزئيات آن را به دقت ثبت کرده‏اند به اين نکته اشاره نموده‏اند که به احتمال زياد وعاظ بخشی از سخنرانی خود را به بيان احکام، آيات قرآن و احاديث ائمه و تفسير آنها اختصاص می‏دادند و ذکر وقايع عاشورا و خواندن مصيبت هم از ضروريات اين مجالس بود(29) به گونه‏ای که مستمعان نه تنها با محتوای مذهبشان آشنا می‏شدند، بلکه پيوندی عالمانه و آگاهانه و عاطفی با ائمه طاهرين برقرار می‏نمودند که اين خود در تقويت باور مذهبی آنها بسيار مؤثر بود.
نتيجه‏گيری
متوليان مذهب تشيع از مراسم عاشورا که در ايران سابقه‏ای ديرينه داشت و شيعه و سنی جدای از اختلافاتشان به آن تعلق خاطری داشتند، برای تبيين و ترويج مذهب تشيع بهره‏برداری کردند و از آنجا که ماهيّت اين مجالس بر مبنای شور و شعور استوار بود و با فطرت انسانها سازگار می‏نمود، اين کار عظيم با کمترين تنش به صورت طبيعی انجام شد. بنابراين با توجّه به کارکرد مراسم عاشورا در استواری مذهب تشيع که از ارکان جدايی‏ناپذيراين مذهب گشته است، نمی‏توان شکوه و عظمت تشيع را بدون آن تصور کرد.

......................................................................................................................................
1 ـ امير محمود خواند، تاريخ شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوی، با تصحيح و تحشيه محمّد علی جرّاحی، نشر گستره، 1370ش، ص 66-65؛ حسن بيک روملو، احسن التواريخ، تصحيح عبد الحسين نوايی، تهران، بابک، 1357ش، ص 86؛ ابوبکر طهرانی، ديار بکريه، به کوشش نجاتی لوغان ـ فاروق سومر، تهران، طهوری، 1356ش؛ عبدی بيک شيرازی، تکملة الاخبار، تصحيح عبدالحسين نوائی، نشر تهران، 1369ش، ص 41-40؛ قاضی احمد غفاری، تاريخ جهان‏آرا، به کوشش سيد ابوالقاسم مرعشی، تهران، انتشارات کتابفروشی حافظ، 1343ش، ص 266؛ سفرنامه‏های ونيزيان در ايران، ترجمه منوچهر اميری، انتشارات خوارزمی، 1349ش، ص 310.
2 ـ بنگريد به: عبدالحسين زرين کوب، دنباله جستجو در تصوف ايران، تهران، انتشارات اميرکبير، 1366ش، ص 224.
3 ـ محمّد يوسف واله اصفهانی، خلد برين، به کوشش مير هاشم محدّث، تهران، بنياد موقوفات افشار، 1372ش، ص 197-196 و نيز ص 122، 171، 201-199؛ تاريخ عالم آرای صفوی، به کوشش يداللّه‏ شکری، انتشارات اطلاعات، 1363ش، ص 124-123.
4 ـ محمّد يوسف واله اصفهانی، خلد برين، ص 200 و 123.
5 ـ بنگريد به: مؤلّف نامعلوم، عالم آرای شاه اسماعيل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349ش، ص 399-398.
6 ـ محمّد مترجم اسپناقچی، تاريخ انقلاب اسلام بين الخاص و العام، ص 321-320.
7 ـ رضا قليخان هدايت، تاريخ روضة الصفا ناصری، خيام، 1339ش، ج 8 ، ص 171.
8 ـ عبد الحسين نوايی، شاه طهماسب صفوی، مجموعه اسناد و مکاتبات تاريخی همراه با يادداشتهای تفصيلی، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1350ش، ص 229-228.
9 ـ علی شريعتی، تشيع علوی و تشيع صفوی، کتابخانه دانشجويی و دانشگاه ادبيات و علوم انسانی، 1352ش، ص 159.
10 ـ مسيو ماربين آلمانی، سياسة الحسينيه يا روليسيون کبير، چاپ زهره، بی‏تا، ص 45-44.
11 ـ همان، ص 50.
12 ـ گاسپار دروويل، سفر در ايران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، چاپ سوم: انتشارات شباويز، 1367ش، ص 139-138.
13 ـ رضا قليخان هدايت، تاريخ روضة الصفا ناصری، ج 8 ، ص 169.
14 ـ محمّد مترجم اسپناقچی، تاريخ انقلاب اسلام بين الخاص و العام، ص 600-599، به نقل از: يوسف جمالی، زندگانی شاه اسماعيل اول، ص 242-241.
15 ـ پترجی چلکووسکی، تعزيه نيايش و نمايش در ايران، ترجمه داوود حاتمی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367ش، ص 166-165؛ پيترو دلاواله، سفرنامه، ترجمه شجاع الدين شفا، نشر علمی و فرهنگی، 1370ش، ص 123-122؛ ساموئل گرين، ايران و ايرانيان، به اهتمام رحيم رضازاده ملک، تهران، چاپ آفتاب، 1363ش، ص 435-434.
16 ـ بنگريد به: رضاقليخان هدايت، تاريخ روضة الصفا ناصری، ج 8، ص 407-406؛ اسکندر بيک منشی، عالم آرای عباسی، تصحيح محمّد اسماعيل رضوانی، دنيای کتاب، 1377ش، ج 2، ص 1367 و 1407-1406.
17 ـ قاضی نور اللّه‏ شوشتری، مجالس المؤمنين، انتشارات کتابفروشی اسلاميه، 1365ش، ج 2، ص 153-152.
18 ـ محمّد کاظم مروی (وزير مرو)، عالم آرای نادری، با تصحيح و مقدمه محمّد امين رياحی، اتشارات علمی، 1358ش، ج 3، ص 982. شورای دشت مغان در سال 1148ق به امر نادرشاه تشکيل شد و سلطنت ايران از صفويه به نادرشاه افشار انتقال يافت.
19 ـ ساموئل گرين، ايران و ايرانيان، ص 433.
20 ـ مسيو ماربين آلمانی، سياسة الحسينيه يا روليسيون کبير، ص 45.
21 ـ همان، ص 53.
22 ـ بنگريد به: دن گارسيا دسيلوا فيگوئروآ، سفرنامه، ترجمه غلامرضا سميعی، تهران، نشر نو، 1363ش، ص 309-308.
23 ـ علی ربانی خلخالی، عزاداری از ديدگاه مرجعيت شيعه، تهران، چاپ بهرام، محرم 1411ق، ص 14-13.
24 ـ ملا حسين واعظ کاشفی، روضة الشهداء، با تصحيح و حواشی آية اللّه‏ ابو الحسن شعرانی، انتشارات کتابفروشی اسلاميه، 1371ش، ص 13-12.
25 ـ مسيو ماربين آلمانی، سياسة الحسينية يا روليسيون کبير، ص 57-56.
26 ـ ساموئل گرين، ايران و ايرانيان، ص 433؛ مسيو ماربين آلمانی، سياسة الحسينية يا روليسيون کبير، ص 45-44.
27 ـ محمّد کاظم مروی، عالم آرای نادری، ج 3، ص 982؛ جونس هنوی، زندگی نادرشاه، ترجمه اسماعيل دولتشاهی، چاپ دوم: انتشارات علمی و فرهنگی، 1365ش، ص 157-156.
28 ـ امام خمينی، کشف الاسرار، انتشارات دين و دانش، بی‏تا، ص 174-173.
29 ـ فيگوئرا، سفرنامه، ص 310-309.

کارکرد مراسم عزاداری در انقلاب مشروطه ایران


منابع مقاله:
فصلنامه مشکوة ، شماره 76 و 77، فروغی ابری ، اصغر؛


تاریخ و فرهنگ اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و نقشی که محرم و مجالس عزاداری در شکل‏گیری، پیروزی و حفظ آن داشته، شایسته است که اهمیت این ماه و مجالس عزاداری در دیگر تحولات اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، تا نقش آن در آگاهی توده مردم، ایجاد روحیه ظلم ستیزی، روحیه مبارزه با استبداد و استعمار و روحیه عدالتخواهی ایرانیان آشکار گردد.
مورخان انقلاب مشروطه عوامل متعددی را برای شکل‏گیری و پیروزی انقلاب ذکر کرده‏اند که هر یک در جای خود حائز اهمیت و قابل توجه است. مقاله حاضر به بررسی تأثیر مجالس وعظ و خطابه و عزاداری در شکل‏گیری و پیروزی انقلاب مشروطه می‏پردازد و مطالب آن پیرامون موضوعات ذیل تدوین گردیده است:
الف ـ جایگاه مجالس عزاداری نزد شیعیان
ب ـ نقش مجالس عزاداری در آگاهی مردم و شکل‏گیری انقلاب مشروطه
ج ـ اقدامات عین الدوله برای جلوگیری از برگزاری مجالس وعظ و خطابه
د ـ ایجاد اجتماعات بزرگ و حضور توده مردم در صحنه
ه ـ نهضت امام حسین علیه‏السلام ، الگوی رهبران انقلاب مشروطه
جایگاه مجالس عزاداری نزد شیعیان
در تاریخ شیعه محرم جایگاه ویژه‏ای دارد و خاستگاه بسیاری از تحولات اجتماعی و سیاسی بوده و هست. در واقع مجالس عزاداری که در این ماه به یاد مصائب امام حسین علیه‏السلام بر پا می‏شود از مهم‏ترین عوامل حفظ و نشر مذهب تشیع می‏باشد.
عزاداری در مصائب ائمه طاهرین به ویژه امام حسین علیه‏السلام از دیرباز در شهرهای شیعه مذهب و هنگامی که تشیع مذهب رسمی ایران گشت، در بسیاری از شهرها برگزار شده است و ایرانیان از آغاز تولد با سبک و روش و اهمیت آن آشنا شده و می‏شوند. به عبارت دیگر، این مجالس با خون و پوست آنان عجین گشته، به طوری که با فرا رسیدن ایام سوگواری نه تنها چهره شهرها تغییر می‏کند، بلکه در جسم و روح شیعیان تحول بزرگی پدید می‏آید و همه عاشقانه خود را وقف هر چه بهتر برگزار کردن این‏مجالس می‏کنند.
هر کس با آداب و رسوم ایرانیان آشنا باشد به خوبی به اهمیت این مجالس نزد آنان پی می‏برد و این حقیقت بر وی آشکار می‏گردد که این گونه مجالس در تحولات اجتماعی و سیاسی تاریخ ایران نقشی مهم را ایفا کرده است و به اهمیت آن در بیداری و آگاهی شیعیان پی می‏برد.
جلال الدین مدنی در مورد نقش مجالس عزاداری در تحولات اجتماعی و سیاسی می‏نویسد:
«محرم آغاز هر سال قمری یادآور قیام حسین بن علی علیهماالسلام است. سابقه غالب جنبشها و نهضتهای اسلامی به خصوص در جامعه تشیع نشان می‏دهد که متأثر از اجتماعات محرم در عزاداری امام حسین علیه‏السلام بوده است. انقلاب مشروطیت هم دقیقا چنین وضعی را دارد. محرم سال 1323 همین موقعیت را داشت. شور و هیجان در اجتماعات بیشتر محسوس بود. مردم عزاداری و ذکر مصیبت را همراه با ایراد خطابه در فجایع حکومت طالبند. مردم از جمع شدن در حسینیه و تکیه نتیجه فوری می‏خواهند.»(1)
نقش مجالس عزاداری در آگاهی مردم و شکل‏گیری انقلاب مشروطه
همه کسانی که در باره انقلاب مشروطه سخنی گفته یا مطالبی نوشته‏اند، آگاهی مردم را از ضروریات وقوع انقلاب دانسته‏اند.
مهم‏ترین وسایلی که مردم می‏توانستند به وسیله آنها سطح آگاهی خود را بالا ببرند، عبارت بودند از: مجله، روزنامه، کتاب، مدارس جدید و غیره. ناگفته پیداست که استفاده از این وسایل نیاز به سواد خواندن و نوشتن داشت که بسیاری از مردم از آن بی‏بهره بودند. بنابراین افراد انگشت شماری می‏توانستند از طریق مطالعه آگاهی خود را نسبت به اوضاع مملکت خود و ممالک دیگر بالا ببرند. پر واضح است که برای ایجاد انقلاب و تحولی عظیم یعنی مهار کردن رژیم استبدادی و دخالت مردم در سرنوشت خودشان نیاز به نیروی آگاه و مشتاق بیشتری بود و با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه، مراسم عزاداری و مجالس روضه‏خوانی از بهترین وسائل تحقق این امر به شمار می‏آمد. بنابراین دور از ذهن نمی‏نماید که در چنین مواقعی نظرها متوجه واعظان و خطیبانی گردد که در این گونه مجالس می‏توانستند حقایق را برای توده مردم بیان کنند و آنها را به حقوقشان آگاه نمایند.
یکی از وعاظ مشهور ایام انقلاب مشروطه سید جمال الدین واعظ اصفهانی بود که ملک‏زاده در مورد نقش وی در بیداری مردم می‏نویسد:
«در مجالس وعظ و خطابه مردم را به اهمیت قانون و مزایای حکومت قانونی آشنا نمود.»(2)سید جمال الدین واعظ در آگاهی توده مردم تأثیر بسزایی داشت، زیرا به گفته یغمایی: «پیش از ظهور سید و شروع خطابت او مردم کوچه و بازار از سیاست و حکومت و حقوق اجتماعی خود هیچ آگاهی نداشتند. این خطیبِ با حمیتِ بیدار دل عامه را از خواب غفلت بیدار و هشیار کرد و به تحصیل حقوق خویش برانگیخت»(3).
یغمائی ضمن بر شمردن عوامل انقلاب مشروطه می‏افزاید:
«البته همه اینها اثر بسیار داشته، اما می‏توان باور داشت که به تحقیق در روییدن شاخه و ریشه و بر افشاندن و تناور شدن نهال آزادی ایران و رهایی ملت، نهیبهای تندر آسای سید جمال از جمله عوامل مؤثر بوده است. وی عامه را از خواب غفلت بیدار کرد، به هیجان آورد و به جانبازی برانگیخت»(4).او بر خلاف روحانیون سنتی که در مجالس عزاداری به ذکر مصیبت و گریه مستمعان بسنده می‏کردند، تلاش می‏کرد که فلسفه قیام امام حسین علیه‏السلام و مبارزات سایر ائمه علیهم‏السلام را برای مردم تبیین کند. «و اگر در می‏یافت که مستمعان به جای اینکه از فداکاریهای راستین ائمه اطهار سرمشق بگیرند بیهوده می‏گریند و بر سر و سینه می‏زنند از خشم بر می‏افروخت و به ایشان سرزنش می‏کرد»(5).
مسجد شاه (امام) تهران از مهم‏ترین مراکزی بود که سید جمال در آنها منبر می‏رفت و از حقایق اسلام و قرآن و زندگی پیامبر و ائمه طاهرین سخن می‏گفت و بنا بر قول ملک زاده طولی نکشید که «فصاحت بیان و افکار بلندش تهران را تکان داد و هزارها نفر مردان روشنفکر در پای منبرش اجتماع می‏نمودند و صیت شهرتش در تمام ایران بلند شد و گفته‏هایش نقل مجالس و محافل گردید و خطابه‏هایش صدای زنگ حاضر باش آزادی را به ملت ایران رسانید»(6).
سید جمال الدین در اصفهان، شیراز، تبریز و تهران منبر می‏رفت و بنا به نوشته ناظم الاسلام کرمانی «جمعیت بسیاری در حوزه و منبر او جمع می‏شدند. جناب واعظ هم هیچ ملاحظه از امام مسجد نمی‏نمود... در این اواخر تجری واعظ به حدّی رسید که از شاه و رجال دولت و وزرای مملکت و حکام جور هم ذکری می‏فرمود»(7).
ماه محرم که به طور طبیعی زمینه‏های تبلیغ و پند و موعظه آماده‏تر می‏شد، اوج سخنرانیهای خطبای مشروطه بود. ادوارد براون در این باره می‏نویسد:
«به ویژه در ماه محرم قمری سید جمال به فعالیت خاص خود دست زده نفوذ بی‏اندازه‏ای در میان کلاه‏نمدی‏ها و پیشه‏وران و طبقه پایین و متوسط پیدا کرده بود، با زبان عوام فهم سخن می‏راند»(8).ذکر همه آنچه در مورد نقش سید جمال الدین واعظ در بیداری توده مردم در منابع آمده است در اینجا مقدور نیست و همین چند نمونه به خوبی بیانگر تلاش وی در راه تحقق مشروطه است و چنان که اقبال یغمائی نوشته، او بود که نخستین بار لفظ مشروطه را بر زبانها انداخت و مردم را برانگیخت که به جای تشکیل عدالتخانه، طلب کار مشروطیت و حکومت قانون شوند(9).
ملک المتکلمین نیز یکی دیگر از خطبای توانا و روشنفکری بود که در اصفهان، تبریز، تهران، شیراز و مشهد منبر می‏رفت و تحوّل بزرگی در میان مردم ایجاد کرد. او که به واسطه مخالفت با استقراض از روس مجبور به ترک تهران شد مدتی در گیلان به سر برد و به آگاهی مردم پرداخت. سید حبیب اللّه‏ اشرف الواعظین که همراه وی بوده در مورد تأثیر سخنرانی او در بیداری مردم می‏نویسد:
«هزارها نفوس در مجالس وعظ و خطابه حضور می‏یافتند و از آن چشمه فضل و دانش سیراب می‏شدند. زمانی نگذشت که گویی یک نهضت ملی در این شهر پدیدار گشته و شوق و شعفی بیرون از حد در مردم آشکار شد. مردم حرفهایی که تا آن زمان به گوششان نرسیده بود، شنیده و زمزمه عدالت و حبّ وطن و شرافت ملی در افکارشان راه یافت»(10).ملک زاده می‏نویسد ملک المتکلمین «علی رغم مخالفت روحانیت مرتجع و وابسته، مورد حمایت آقای طباطبایی بود. بنابراین او را در ماه رمضان برای وعظ در مسجدی که خود در آن نماز می‏گزاشت دعوت کرده و سخنرانیهای وی چنان پر محتوا و جذاب بود که به زودی مورد توجه و استقبال خاصّ و عام قرار گرفت»(11).
ملک زاده در جایی دیگر می‏نویسد:
«به تشویق نصیرالملک شیرازی متولی باشی چند شب در مسجد معروف گوهرشاد منبر رفت و از همان شب اول شوق و شعفی از طرف مردم پدیدار گشت»(12).او از قول ذوالریاستین نیز می‏نویسد:
«با ورود ملک المتکلمین به شیراز روح تازه در اجساد خمود دمیده شده و شور و عشقی در مردم پدیدار گشت، مردمانی که شوری در سر داشتند و ایمانی در دل می‏پروراندند، پروانه‏وار گرد شمع وجودش جمع شدند، برای استفاده او را به وعظ در مسجد وکیل دعوت نمودند. در اندک زمانی چنان هیجانی در افکار پدیدار شد و حرفهای تازه در میان مردم منتشر گشت»(13).او اضافه می‏کند که عصرها را همگی در صحن بزرگ جمع می‏شدند و اکثر روزها ملک المتکلمین یا سید جمال الدین منبر می‏رفتند و از منافع مشروطیت و حقوق حقه ملت سخن می‏گفتند و مردم را به پایداری تشویق می‏کردند(14).
در بیشتر شهرها به ویژه اصفهان، مشهد و تبریز هر روزه به مناسبتهای مختلف مجلسی برپا می‏شد و خطبا با شیوه خاصی مردم را از مسائل اجتماعی و سیاسی آگاه می‏کردند.
آذربایجان نیز که از مراکز مهم انقلاب به شمار می‏آمد از خطبای توانایی همچون میرزا حسین واعظ، شیخ سلیم و میرزا جواد ناطق برخوردار بود که آنان در ایام انقلاب در محافل و مجالس از فجایع حکومت استبداد و منافع حکومت مشروطه سخن می‏گفتند و مردم را برای به دست آوردن مشروطه تهییج می‏کردند. نصرت اللّه‏ فتحی در مورد تأثیر کلام میرزا حسین واعظ می‏نویسد:
«او از اجله ناطقین مشروطه بود و صاحب حنجره طلایی که به قول کسروی، خدا حنجره او را برای نجات مشروطه خلق کرده بود؛ زیرا تأثیر سخنش و تُنِ صدایش چنان نافذ و اثربخش بود که جوانان از پای منبرش برخاسته و برای فدائی‏گری و مجاهد شدن و اسلحه گرفتن یکسره به مراکز مربوطه مراجعه می‏کردند»(15).شکی نیست که کانون اصلی انقلاب تهران بود؛ زیرا انقلابیون دستخط مشروطه را از شخص شاه طلب می‏کردند و سایر شهرها نیز چشم به اقدامات رهبران نهضت در تهران دوخته بودند و خوشبختانه حضرات آیات طباطبایی و بهبهانی که از رهبران برجسته انقلاب به شمار می‏آمدند بر خواسته خود اصرار می‏ورزیدند و حاضر به عقب‏نشینی نبودند. آنان که از مقام علمی و معنوی والایی برخوردار بودند همچون سایر خطبای انقلاب برای افشای جنایات مأموران و منافع حکومت مشروطه از منبر استفاده می‏کردند. آیت اللّه‏ طباطبایی در چهاردهم جمادی الاولی 1324 ق که اوج انقلاب بود طی خطابه‏ای ضمن بر شمردن ظلم و ستم حکام نسبت به رعایا خواستار ایجاد عدالتخانه شد(16). ایشان آگاهی مردم را در رسیدن به حقوقشان از ضروریات اولیه می‏دانست و بر آن تأکید می‏کرد(17).
مهم‏ترین عامل برای آگاهی توده مردم همانا اجتماع آنان بود که در مساجد و تکیه‏ها به وقوع می‏پیوست. علاوه بر مساجد، مرقد شاه عبدالعظیم و حرم حضرت فاطمه معصومه در قم از مراکز آگاه کردن مردم به شمار می‏آمد؛ زیرا «هر روز وعاظ برای مردم سخنرانی می‏کردند»(18) و علاوه بر آگاه کردن آنان، ایشان را به صبر و مقاومت فرا می‏خواندند. به گفته ملک زاده: «تحصن حضرت عبدالعظیم و قم، در حقیقت یک نوع مدرسه‏ای بود که در آن افراد از اوضاع جهان و افکار نوین و منافع مشروطیت و حقوق ملت اطلاع پیدا کردند و آموختند که با چشم باز و فهمیده و دانسته در راهی که پیش گرفته بودند قدم بردارند»(19).
وی به نقل از یکی از محققان اروپایی می‏نویسد:
«انقلاب خود مدرسه بزرگی است که در آن عده بی‏شماری از کلیه طبقات مردم علم آزادیخواهی و وطن دوستی می‏آموزند». سپس می‏افزاید: «این حقیقت در ایران بیشتر صدق می‏کند؛ زیرا قبل از نهضت مشروطیت عده کسانی که از روی تحقیق و مطالعه معنی و منافع حکومت ملی و آزادی را می‏دانستند و از منافع حقیقی مشروطیت اطلاع داشتند، انگشت شمار بودند و بعد از واقعه مهاجرت به قم، هزارها نفر مطلع و مؤمن به مشروطیت و آزادی در میان آن جماعت پیدا شدند و این نکته بزرگ‏ترین فایده‏ای بود که از آن حوادث نصیب مردم شد»(20).این سخنان حقیقتی است انکارناپذیر؛ چرا که در ایام انقلاب به واسطه وجود جوی مناسب خطبا و رهبران انقلاب مردم را با مفهوم «مساوات، عدالت، آزادی، حقوق، امنیت، علم و ارزش دانش و نقش مجلس شورای ملی در احقاق حقوقشان آگاه می‏کردند»(21).
علما برای مقابله با تجاوزات و زورگویی‏های بیگانگان از منبر برای تهییج مردم استفاده می‏کردند. مردم نیز که در برگزاری مجالس و اجتماعات مذهبی تبحر خاصی داشتند در اندک زمانی دعوت علما را اجابت می‏کردند. از وقایعی که بیانگر تأثیر سخن علما و وعاظ در برانگیختن احساسات مردم است ویرانی ساختمان محل بانک استقراضی روس است که بدون اجازه علما در قبرستان کهنه‏ای نزدیک مدرسه خازن الملک بنا شده بود.
ناظم الاسلام کرمانی که خود از نزدیک شاهد این ماجرا بوده است، می‏گوید که به‏رغم اینکه مصالح ساختمان از قبیل آجر گران قیمت بود، کسی به آن توجهی نداشت و همه متوجه ویران کردن بنا بودند. وی می‏افزاید: «آن وقت دانستم که قوه معنویه ملیه یک قوه ظاهره خدایی است که اگر به جنبش آید، می‏تواند در یک ساعت یک لشکر جرار یا یک سلطنت قهار را منقلب و معدوم نماید»(22).در مجالس روضه نه تنها حوادث و وقایعی که در تهران اتفاق می‏افتاد به اطلاع مردم می‏رسید، بلکه حوادث و وقایعی که در سایر شهرها به وقوع می‏پیوست، بلافاصله به اطلاع مردم می‏رسید.
با توجه به مطالبی که بیان شد، این حقیقت بر ما روشن می‏گردد که مجالس روضه و وعظ در تهییج و آگاهی مردم نقش مهمی داشته است.
با پیروزی انقلاب مسئولیت وعاظ و خطبا دو چندان شد؛ زیرا همان‏گونه که وقوع انقلاب نیاز به آگاهی توده مردم داشت، حفظ و تداوم آن به آگاهی توده نیازمندتر بود. از این رو انجمنهای زیادی با نامهای گوناگون تشکیل شد و گروههای زیادی به عضویت آنها درآمدند و «ملک المتکلمین و سید جمال الدین همه روزه در یکی از این مجامع ملی منبر رفته و مردم را به اصول مشروطیت و وظایف ملی و حقوق اجتماعی و تفسیر قانون اساسی آشنا می‏کردند و در باره تاریخ ملل متمدنه و تأثیرات سلطنت ملی و نتایجی که در ترقی بشریت از این راه پیدایش یافته، سخن می‏گفتند»(23) و این روند تا زمانی که وعاظ در قید حیات بودند ادامه داشت.
اقدامات عین‏الدوله برای جلوگیری از برگزاری مجالس وعظ و خطابه
مستبدان و در رأس آنان عین‏الدوله نمی‏توانستند نسبت به عملکرد وعاظ بی‏تفاوت باشند. از این رو عین الدوله با فرا رسیدن محرم 1324 ق ـ که اوج انقلاب بود ـ به اخراج سید جمال الدین اصفهانی از تهران فرمان داد. شیخ الرئیس ابوالحسن میرزا نیز که یکی از آزادیخواهان و عضو کمیته انقلاب بود و در آن زمان برای پیشرفت مقاصد ملّییون کوشش بسیار می‏کرد و در خانه خود منبر می‏رفت و از ستمگریهای دولتیان سخن می‏راند، مورد تعقیب قرار گرفته حکم توقیف او از طرف عین‏الدوله صادر شد، ولی سفیر عثمانی از او حمایت کرد و مانع توقیف او شد(24).وقتی که علما از اجرای دستخط مظفرالدین شاه نا امید شدند دوباره بنای بر پایی مجامع و محافل را گذاشته و در باره آن به شور و مشورت و رایزنی پرداختند و مجددا منبر را که از بهترین وسایل پند و موعظه بود به میان آورده، به آگاهی مردم پرداختند. آقایان حجج اسلام قرار گذاردند که هر شب مسجد و جماعت داشته باشند. آیت‏اللّه‏ بهبهانی شبهای جمعه را در مسجد سر پولک منبر رفت. موعظه شروع و بنای بیداری مردم تجدید گردید(25). تحمل این گونه مجالس برای عین الدوله امکان‏پذیر نبود. ناظم الاسلام کرمانی در این باره می‏نویسد:
«عین الدوله دید که اجتماع شبها در مساجد به زودی مردم را بیدار خواهد نمود؛ لذا غدغن کرد که ساعت سه از شب گذشته احدی در کوچه و خیابان نگذرد و اگر کسی را در ساعت سه از شب گذشته می‏دیدند او را مأخوذ و به نظمیه می‏بردند... مساجد آقایان در شب موقوف گردید و مراوده شبانه ممنوع شد. یک عده از سوار و شبگرد در کوچه و بازار و خیابان گردش می‏کردند»(26).تلاشهای عین الدوله برای جلوگیری از برگزاری مجالس عزاداری و بی‏رونق کردن آن به جایی نرسید. وی از تبعید وعاظ مشهور و ایجاد حکومت نظامی طرفی نبست و این نه تنها مردم را آرام نکرد، بلکه آنان را نسبت به حکومت و اقدامات آن جری‏تر کرد. عین الدوله که خود شاهد شور و عشق شیعیان برای برگزاری مجالس عزاداری بود، یا خود را به نادانی زده بود و یا اینکه وضع حاکم بر جامعه وی را سر در گم کرده بود، به طوری که نتوانست برای مقابله با احساسات پاک مردم راه حل عاقلانه‏ای را اتخاذ نماید. به هر حال هر چند که مردم تحت فشار قرار گرفتند، لیکن مجالس عزاداری ماه محرم 1324 ق را با شکوه برگزار کردند.
اهمیت محرم در نزد شیعیان چنان است که بیگانگان نیز به آن پی برده‏اند. در گزارش سفارت انگلیس از وقایع ایران آمده است:
«بر خلاف انتظار، ماه محرم به آرامی گذشت و تا نیمه ژوئن آرامش حکمفرما بود. وقتی مردم دیدند که شاه حاضر نیست به وعده‏های خود وفا نماید، ناراحت شدند و بالنتیجه در آغاز ژوئیه شورشهایی سهمگین رخ نمود. بازارها بسته شد و یک شمار پنج‏هزار نفری از مردم به مسجد جامع پناه بردند. اتابک مسجد را محاصره [کرد [و آب و نان را بر آنها بست و آنان را مجبور به بیرون رفتن کرد. جنگی در بیرون مسجد رخ داد و دو سه تن بـا قرآن روی دسـت کشته شدند»(27).عین الدوله که با فشار و سختگیری نتوانست از برگزاری مجالس عزاداری و آثار آن ممانعت کند از در نیرنگ و فریب وارد شد. «وی برای تظاهر به مسلمانی و دینداری و جلب توجه مردم عوام، دستگاه روضه‏خوانی وسیعی که تا آن زمان سابقه نداشت، برپا کرد»(28).
فریب کاریهای عین الدوله سودی نبخشید؛ زیرا مردم با حضور در محافل وعظ و سخنرانی از توطئه‏های وی آگاه شده بودند و هیچ چیز نمی‏توانست آنان را از راهی که انتخاب کرده بودند منحرف کند. بنابراین با استنکاف عین الدوله از ایجاد عدالتخانه خشم عمومی متوجه وی شد و با فرا رسیدن ایام فاطمیه زمینه برای افشای جنایات او فراهم گردید. در ایام فاطمیه مجالس سوگواری که تا آن تاریخ سابقه نداشت، بر پا شد و ملک المتکلمین و حاجی شیخ محمّد در باره مفاسد دستگاه دولت و منافع مجالس ملی و تأسیس عدالتخانه سخنرانیهای متعددی کردند و حضرات آیات طباطبایی و بهبهانی که بیش از دیگران تحت فشار مردم قرار گرفته بودند، احتیاط را کنار گذارده در روی منبر مردم را به پافشاری برای به دست آوردن عدالتخانه تشویق نمودند و مهیا بودن خود را برای فداکاری و کشته شدن در راه عدالت گوشزد مردم کرده، زمینه را برای انقلابی که پس از اندک زمانی پیش آمد مهیا ساختند(29).
شاید برای خوانندگان این سؤال پیش آید که منظور نگارنده از ذکر این مطالب چیست و در صدد اثبات چه چیز است؟ اگر به دقت مطالب مطرح شده مورد مطالعه قرار گیرد، از آن عظمت و شکوه مجالس عزاداری نمایان می‏گردد. همان‏طور که قبلاً متذکر شدیم رهبران انقلاب مشروطه یکی از مهم‏ترین عوامل وقوع آن را آگاهی توده مردم دانسته‏اند. حال تصور کنید که با فقدان یا کمبود مراکز آموزشی و وسایل ارتباط جمعی، و خیل عظیم بی‏سوادان، آگاه کردن آنها نسبت به مشکلات خودشان چگونه میسر می‏شد.
تهیه این همه مدارس و معلمان کارآزموده دشوار بود و در صورت ایجاد امکانات که با وضع آن زمان غیر ممکن می‏نمود، با چه انگیزه‏ای می‏شد مردم کوچه و بازار را در یک جا گرد آورد و به آنها آگاهی داد؟ آیا بر فرض اینکه امکانات فراهم می‏شد و در مردم انگیزه‏ای ایجاد می‏گشت، حکومت اجازه برگزاری چنین اجتماعاتی را می‏داد؟ و دهها سؤال دیگر از این قبیل که نشان می‏دهد به سبک مکتب و مدرسه و معلم و دانش‏آموز امکان آموزش و آگاهی توده مردم وجود نداشت. از این رو رهبران انقلاب به ویژه روحانیت برای تحقق این امر خطیر متوجه مکتب بزرگ اهل بیت شدند که به برکت عشق و علاقه شیعیان به حفظ این مکتب، مشکلی برای بر پایی آن وجود نداشت. هزینه‏های آن را خود مردم تأمین می‏کردند و حضور در آن را از افتخارات خود می‏دانستند و از آنجا که شرح حال زندگی ائمه طاهرین و مصائب و ظلم‏ستیزی آنان در این مجالس بیان می‏شد، روحیه شهادت‏طلبی، ایثار و فداکاری را در مستمعان افزایش می‏داد و ترس و دلهره را از آنان دور می‏کرد. و چون معنویت بر این مجالس سایه می‏انداخت، سخنان حق در توده مردم مؤثر واقع می‏شد و بالاتر از همه حکومت نیز نمی‏توانست برای مدت طولانی از برگزاری آن جلوگیری کند. بدین سان روحانیت معتقد به انقلاب در ایام محرم، صفر، رمضان، فاطمیه و در مناسبتهای مذهبی دیگر بیشترین استفاده را برای آگاه کردن مردم بردند.
ایجاد اجتماعات بزرگ و حضور توده مردم در صحنه
علاوه بر آگاهی توده مردم، اجتماع و حضور آنان در صحنه از مهم‏ترین عوامل انقلاب به شمار می‏آمد. وقوع انقلاب نیاز به حضور مردم داشت.
رهبران هر چند آگاه و فداکار باشند بدون پشتیبانی آحاد مردم به جایی نمی‏رسند. دشمن آنان را از پای در می‏آورد، نفی بلد می‏کند و یا اگر وجودشان را خطرناک تشخیص داد، به قتل می‏رساند. اگر حکومت در برابر خواسته‏های رهبران انقلاب عقب نشینی می‏کند نه به واسطه ترس از ایشان است، بلکه از خشم و هیجان و شورش توده مردم می‏ترسد. اگر سراسر کشور را شورش عمومی فرا گیرد مقابله با آن بسیار دشوار است؛ مثلاً لغو قرارداد رژی به برکت حمایت گسترده توده مردم از فتوای میرزای شیرازی بود. ناظم الاسلام کرمانی در مورد اهمیت نقش مردم و ایمان آنان به پیشوایان دین می‏نویسد:
«نتیجه این شد که امتیاز مرتفع باشد. و شش کرور خسارت کمپانی را دولت قبول کرد و این اول قرضی بود که دولت ایران به خارجه مدیون شد. اگر چه این خسارت به ایران وارد آمد، لیکن در عوض ملت ایران به خود آمده و اندکی رو به بیداری کرده، چه از این ارتفاع امتیاز رژی، ملت ایران دانست که می‏شود در مقابل سلطنت ایستاد و حقوق خود را مطالبه کرد. در واقعه رژی اعتقاد ملی و مذهبی مردم به هم گره خورد و علی‏رغم اختلافات مذهبی که در ایران وجود داشت همه به حکم تحریم تنباکو تمکین نمودند»(30).هنگامی که فتوای تحریم تنباکو به شهرهای ایران رسید، ناصرالدین شاه برای مقابله با آن، حاج میرزا مجتهد آشتیانی را تحت فشار قرار داد که یکی از دو کار را انجام دهد، یا در ملأ عام غلیان بکشد و یا از ایران خارج شود. مرحوم میرزا شقّ اخیر را قبول فرمود و عازم بر حرکت شد که اهالی تهران از اعلی و ادنی، زن و مرد، سیاه و سفید، غریب و خودی، بومی و شهری، حرّ و مملوک، از صغیر و کبیر به هیجان آمده زلزله در ارکان شهر افتاد و همه ناله‏کنان و فریادزنان واشریعتاگویان به هر طرف در حرکت و دور خانه میرزا طواف کنان بودند و به فاصله یک ساعت تمام دکاکین و سراها بسته و تعطیل عمومی شد. راستی شور ملی را چه اثری است. به خاطر دارم که در آن هنگام چون ابر بهاری گریان بودم و سبب آن گریه را تاکنون ندانسته‏ام»(31).
به راستی اگر این خروش عمومی نبود، ناصرالدین شاه با میرزای آشتیانی چه می‏کرد. اگر هنگامی که علما برای اعتراض به اعمال دولت به زاویه شاه عبدالعظیم پناه بردند، مردم آنها را همراهی و حمایت نمی‏کردند و با اعتصابات بر دولت فشار نمی‏آوردند که علما را باز گردانند، صدر اعظم با رهبران انقلاب چه رفتاری می‏کرد و اگر در مهاجرت علما به قم و تحصن در سفارت انگلستان افراد انگشت‏شماری با آنها همراه می‏شدند، آیا می‏توان انتظار داشت که عین‏الدوله با آن سرسختی که داشت در برابر خواسته رهبران انقلاب نرمش نشان دهد؟ بدون شک پاسخ منفی است. بنابراین حضور انبوه مردم پشت سر رهبران انقلاب از عوامل موفقیت انقلاب به شمار می‏آید و مردم شیعه ایران برای حضور در صحنه در مراحل حساس و سرنوشت‏ساز از همان اوان کودکی با حضور در مجالس عزاداری آموزش لازم را دیده بودند. گر آوردن جمعیت زیاد برای امری مهم در اسرع وقت کاری است بسیار دشوار و این هنگامی آسان و قابل اجرا می‏شود که با عشق و اعتقاد به راه سرخ شهادت ائمه طاهرین همراه باشد. امام خمینی که خود برای تشکیل جمعیتهای میلیونی در انقلاب اسلامی ایران از همین مراسم عزاداری و سوگواری بهره گرفته، در این مورد می‏فرماید:
«اگر دولتهای دیگر بخواهند یک هماهنگی بین تمام قشرها پیدا کنند میسر نیست. ما را سیدالشهدا این طور هماهنگ کرده. ما برای سیدالشهدایی که این طور هماهنگ کرده اظهار تأسف نکنیم؟ همین گریه‏ها نگه داشته ما را»(32).و در جای دیگر می‏فرماید:
«در ایران که مهد تشیع و اسلام و شیعه هست، در مقابل حکومتهایی که پیش می‏آمدند و بنابراین داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند، اساس روحانیت را از بین ببرند، آن چیزی که در مقابل آنها، آنها را می‏ترساند، این مجالس عزا و این دستجات بود»(33).حضرت امام خمینی اعتقاد داشتند که: «آن جنبه سیاسی است که ائمه ما در صدر اسلام نقشه‏اش را کشیده‏اند که تا آخر باشد و آن، این اجتماع تحت یک بیرق، اجتماع تحت یک ایده و هیچ چیز نمی‏تواند این کار را به مقداری که عزای حضرت سیدالشهدا در او تأثیر دارد تأثیر بکند»(34).
مجالس عزاداری مکتبی بود که توده مردم درآن درس شجاعت، دینداری، وحدت، ایثارگری و حضور در صحنه و تشکیل اجتماعات و شیوه مبارزه علیه استبداد و استعمار را می‏آموختند.
نهضت امام حسین علیه‏السلام ، الگوی رهبران انقلاب مشروطه
یکی دیگر از مسائلی که با مطالعه تاریخ مشروطه می‏توان به حقیقت آن پی برد، این است که رهبران انقلاب و توده مردم، نهضت امام حسین علیه‏السلام را الگوی عملی خود در مبارزه علیه استبداد و استعمار قرار داده بودند و مشکلات خود را در انقلاب با مصائب ائمه طاهرین مقایسه می‏کردند و نسبت به آنها ناچیز می‏شمردند و در برابر ناملایمات صبر پیشه می‏کردند و برای شهادت آماده بودند. آیت‏اللّه‏ طباطبایی که در چهاردهم جمادی الاولی 1324 ق بر منبر از ظلم و ستم حکام و لزوم تأسیس عدالتخانه سخن می‏گفت، حرکت امام حسین علیه‏السلام را الگوی خود در مبارزه معرفی کرد. وی در این باره می‏فرماید:
«تا زنده‏ام دست‏بردار نیستم و وقتی که من نباشم سایرین هستند. من که باید بمیرم، حال کشته شوم بهتر است. جدم را کشتند، اسم مبارکش شرق و غرب عالم را گرفته. یک روز و یک شب تشنه ماند، دین اسلام را آبیاری و زنده داشت. من هم اگر کشته شوم، اسمم تا دامنه قیامت باقی خواهد ماند. خون من عدالت را استوار خواهد نمود و ظلم ظالمین را دافع و مانع خواهد گردید. گفتم بعضی نمی‏فهمند که من چه می‏گویم و بعضی که می‏دانند، قوه حرکت را ندارند»(35).او همه نابسامانیها را از حکومت استبدادی می‏دانست و می‏گفت:
«استبداد ضد عدل و انصاف است. همین استبداد بود که جده‏ام زهرا را سیلی زدند. برای مطالبه حقوقش بود که استبداد بازویش را به تازیانه سیاه کرد. استبداد طفلش را سقط نمود. آه، همین استبداد بود که حضرت سیدالشهدا را شهید کرد؛ چه آن حضرت فرمود ای مردم بنشینید مجلس کنید، با هم شور و مشاورت نمایید، ببینید صلاح است که مرا به قتل آورید».
وی پس از ذکر مصیبت فرمود:
«امروز پادشاه حقیقی و بزرگ ما امام زمان عجل اللّه‏ تعالی فرجه می‏باشد و ما نوکران حضرت می‏باشیم و از احدی ترس و واهمه نداریم در راه عدالت کشته شویم و از آن حضرت کمک می‏خواهیم و مدد می‏طلبیم و در سر این مقصود باقی هستیم، اگر چه یک سال یا ده سال طول بکشد. ما عدل و عدالتخانه می‏خواهیم، ما اجرای قانون اسلام را می‏خواهیم، ما مجلسی می‏خواهیم که در آن مجلس دارا و گدا در حدود قانونی مساوی باشند»(36).بعد از سخنرانی آیت‏اللّه‏ طباطبایی در چهاردهم جمادی الاولی 1324 ق که از جنایات حکام پرده برداشت، عین‏الدوله صدر اعظم تلاش نمود که بین علما و مردم تفرقه بیندازد؛ از این رو علما به ویژه حضرات آیات بهبهانی و طباطبایی بر وحدت خود تأکید کردند و برای رسیدن به خواسته‏های خود یعنی تأسیس عدالتخانه در مسجد جامع اجتماع کردند. مسجد از طرف دولت محاصره گشت و هر گونه رفت و آمد کنترل می‏شد. در 21 جمادی الاولی آیت‏اللّه‏ بهبهانی خطابه‏ای خواند و خواص خود را مختار کرد در رفتن و ماندن و فرمود:
«صدر اعظم با من غرض دارد، نه با شما. اگر صدمه‏ای وارد آید بر شما برای خاطر من است. پس بهتر این است که هر کس می‏خواهد برود. اگر کسی بیرون برود مانع نمی‏باشند. ما از اولاد خود توقع یاری و معاونت نداریم. ما کشتن و اسیری و تبعید و نفی بلد، بلکه حبس در بلاد دیگر را بر خود می‏بینیم.
خواص اصحاب گفتند ماها که اینجا می‏باشیم هر جا برویم ما را می‏گیرند و می‏کشند. پس مردن با شما آقایان برای ما بهتر و خوش‏تر است. وانگهی سعادت ابدی را با افتخار و شرف داریم»(37).سخنان آیت‏اللّه‏ بهبهانی و جوابی که یارانش به وی دادند دقیقا یادآور سخنان امام حسین علیه‏السلام در شب عاشورا به اصحابش می‏باشد که فرمودند: «آنها با من کار دارند و شما از تاریکی شب استفاده کنید و پراکنده شوید.
برادران و پسران و برادرزادگان و پسران عبداللّه‏ بن جعفر یک زبان گفتند ما چنین کاری نکنیم، که بعد از تو زنده باشیم! خدا چنین روزی نیاورد»(38).کشته شدن سید عبدالحمید یکی از طلاب به هنگام دستگیری حاج شیخ محمّد واعظ یکی از وعاظ معروف تهران که به افشاگری جنایات عین‏الدوله و اعمال دولت می‏پرداخت، نقطه عطفی در انقلاب مشروطه شد. کشته شدن او هیجان وصف‏ناپذیری میان توده مردم ایجاد کرد و شعرا و خطبا در باره وی به مرثیه‏سرایی پرداختند و قتل او را با شهادت امام حسین علیه‏السلام مقایسه کردند.
حضور مستمر در مجالس عزاداری و شنیدن جنایات بنی امیه چنان هیجانی در توده مردم ایجاد کرده بود که قاجاریه را به بنی امیه مقایسه می‏کردند و برای مقابله با آنان از هیچ کوششی دریغ نمی‏کردند. هنگامی که علما و مردم از 21 تا 22 جمادی الاولی 1324 ق در مسجد جامع محاصره بودند و از رسیدن آذوقه به آنها جلوگیری می‏کردند، بنابر نقل ناظم الاسلام، «در نظر مردم محقق بود که قاجار از اولاد بنی امیه می‏باشند و این عقیده به حدی در مردم رسوخ دارد که می‏گویند خنجری که با آن سر حضرت سیدالشهدا را بریده‏اند به ارث رسیده است به خانواده علاءالدوله و الیوم در خانه علاءالدوله است. این شایعه سرباز و قراولها را مانع بود که جدا مانع آب و آذوقه شوند و به این جهت در شبها به تکلیف خود عمل نمی‏کردند و در منع آذوقه مسامحه می‏نمودند(39).بعد از موفقیت علما در تأسیس مجلس شورای ملی، فرقه اجتماعیون عامیون ایران طی بیانیه‏ای رهبری و فداکاری علما را در به ثمر رسیدن نهضت خاطر نشان کردند.
سخن پایانی
نتیجه اینکه در ایام انقلاب مشروطه، محافل و مجالس پر شوری به یاد وقایع کربلا برپا بوده است و از منابع بر می‏آید که این مجالس عمومیت داشته و اکثر آحاد ملت در آن شرکت داشته‏اند و از آنجا که همه آنان حول محور قیام امام حسین علیه‏السلام مجتمع شده بودند و روحانیت مبارز را پیروان حقیقی امام حسین علیه‏السلام می‏دانستند، فرامین و توصیه‏های آنان را می‏پذیرفتند و در واقع خود را در صحنه کربلا احساس می‏کردند و با توجه به عبارت «کلّ یوم عاشوراء و کلّ ارض کربلاء» این انگیزه در آنان قوی گشته بود که اگر در روز عاشورا نبودند که به یاری امام حسین علیه‏السلام برخیزند، امروز عاشورا دوباره تکرار شده و می‏توانند به رهبری روحانیت مبارز آرزوی دیرینه خود را که همانا شهادت در راه دین بود، جامه عمل بپوشند. از این رو به محض اعلان علما به صحنه می‏آمدند و با یک سخنرانی شورانگیز آماده فداکاری می‏شدند. به همین جهت، اگر کسی از آنان به
شهادت می‏رسید آنها را در مبارزه استوارتر می‏کرد و همان‏گونه که بیان کردیم، شهادت عبدالحمید و دیگران که در واقعه مسجد جامع کشته شدند، نقطه عطفی در انقلاب مشروطه شد و از آن زمان مردم به این حقیقت رسیدند که حکومت در مقابل مردم ایستاده، با تمام قوا می‏کوشد که حرکت عدالتخواهی آنان را سرکوب کند. لذا تکلیف خود را مبارزه با حکومت تشخیص دادند و در این راه نهضت امام حسین علیه‏السلام را الگوی خویش ساختند. بدین سان مجالس عزاداری نقش مهمی را در آگاهی مردم، اجتماع آنان و ایجاد انگیزه قوی برای مقابله با استبداد و استعمار و اعاده حقوق از دست رفته خود و پیروزی انقلاب مشروطه ایفا کرد.
الامامُ الحسین علیه‏السلام : اللّهم إنَّک تعلَم أنَّه لم یکُن ما کان مِنّا تَنافُسا فی سلطان، و لاَ التِماسا مِن فُضولِ الحُطام. و لیکن لِنُرِیَ المَعالِمَ مِنْ دینِک و نُظهِرَ الإصلاحَ فی بِلادِک، و یَأمَنَ المَظلومُونَ مِن عِبادِک و یُعمَلَ بِفَرائِضِکَ و سُنَنِکَ و أحکامک (تُحفُ العقول، 239)
خدایا! یقینا تو می‏دانی آنچه ما کردیم برای مسابقه در قدرت یا خواستن چیزی از متاع فانی دنیوی نبود؛ بلکه همه برای این بود که نشانه‏های دینت را ارائه دهیم و در شهرهای تو دست به اصلاحات زنیم، تا بندگان ستمدیده‏ات ایمن شوند و به واجبات دینی و سنّتها و احکامت [که فراموش شده [عمل شود.
پی نوشتها:
1- سید جلال الدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی روابط خارجی ایران، دفتر انتشارات اسلامی، 1369 ش، ج 2، ص 93.
2- مهدی ملک زاده، تاریخ مشروطیت ایران، چاپ چهارم: انتشارات علمی، ج 1، ص 166.
3- اقبال یغمائی، شهید راه آزادی، سید جمال الدین واعظ اصفهانی، با مقدمه سید محمّد علی جمال زاده، باستانی پاریزی، انتشارات توس، 1357 ش، ص 21.
4- همان، ص 23.
5- همان، ص 16.
6- تاریخ مشروطیت ایران، ج 1، ص 166.
7- ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 280-279.
8- به نقل از: شهید راه آزادی، سید جمال الدین واعظ اصفهانی، ص 44.
9- همان، ص 23.
10- مهدی ملک زاده، زندگانی ملک المتکلمین، تهران، چاپخانه شرکت مطبوعات، اردیبهشت 1325 ش، ص 123-24.
11- همان، ج 1، ص 159.
12- همان، ج 1، ص 161.
13- همان، ج 1، ص 161. محمّد محمدی شریف کاشانی نیز به نقش سید جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین در آگاهی توده مردم اشاره کرده است. بنگرید به: محمّد محمدی شرف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار تاریخ مشروطه، به کوشش اتحادیه نشر تاریخ، ج 1، ص 20 و 23.
14- همان، ج 3، ص 450.
15- نصراللّه‏ فتحی، سخنگویان سه‏گانه آذربایجان در انقلاب مشروطیت، چاپخانه خرمی، 1365 ش، ص 12، 49، 56، 63 و 96.
16- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 376.
17- همان، ج 1، ص 161.
18- همان، ج 2، ص 366.
19- همان.
20- همان.
21- برای آگاهی از متن سخنرانیهای سید جمال الدین واعظ اصفهانی بنگرید به: شهید راه آزادی، سید جمال‏الدین واعظ اصفهانی، ص 194-122.
22- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 265.
23- زندگانی ملک المتکلمین، ص 187.
24- تاریخ مشروطیت در ایران، ج 2، ص 340. در 18 جمادی الاولی 1324 از طرف دولت حکم شد که دو نفر اهل منبر را شبانه دستگیر کنند؛ یکی حاجی شیخ محمّد که از مهم‏ترین وعاظ تهران است، دیگر حاجی میرزا نصراللّه‏ ملک المتکلمین. بنگرید به: همان، ج 2، ص 345.
25- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 345.
26- همان، ج 2، ص 346.
27- بنگرید به: ادوارد براون، انقلاب ایران، ص 125.
28- تاریخ مشروطیت ایران، ج 2، ص 316-315؛ تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 317.
29- تاریخ مشروطیت ایران، ج 2، ص 339.
30- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 13.
31- همان، ج 1، ص 12؛ انقلاب ایران، ص 55؛ یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج 1، ص 110-109؛ شیخ حسن کربلائی، قراداد رژی 1890 م یا تاریخ انحصار دخانیات در سال 1309 ه ق، چاپ دوم: انتشارت مبارزان، 1361 ش، ص 110-108.
32- بنگرید به: امام خمینی، صحیفه نور، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1361 ش، ج 20، ص 218.
33- همان، ج 16، ص 208-207.
34- همان.
35- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 2، ص 379.
36- همان، ج 2، ص 381.
37- همان، ج 2، ص 415.
38- حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم و نفثه المصدور، به کوشش آیت اللّه‏ کمره‏ای، تهران، کتابخانه اسلامیه، ص 101.
39- تاریخ بیداری ایرانیان، ج 3، ص 520.


شناخت‏حق امام حسین علیه السلام (1)


منابع مقاله:
، فلسفی، محمد تقی؛


الحمد لله و الصلوة علی سیدنا و نبینا ابی‏القاسم محمد صلی‏الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین
.
امام و اهتمام به عاشورا
قال الله العظیم فی کتابه «لله العزة و لرسوله و للمؤمنین‏» (2)
یکی از افتخارات بزرگ ملت ایران این است که دارای عواطف روحانی و معنوی نسبت به اهل بیت رسول اکرمند و قرن‏ها است که عزاداری عاشورا را احترام کرده‏اند. پدران و مادران و اجداد و گذشتگان شما، همگی یک چنین روزی را بسیار احترام می‏کردند. پس از انقلاب اسلامی، بر این احترام افزوده شد; برای اینکه رهبر کبیر انقلاب، امام راحل سفارش کردند که مردم به عزاداری بیشتر اهمیت بدهند.
نفوذ کلام رهبر کبیر انقلاب اثرش این بود که تمام مملکت بیش از گذشته تکان خورد و مردم در مقام عزاداری، حد اعلای تکریم و احترام را نسبت به امام حسین علیه السلام ابراز نمودند.
شناخت‏حق امام علیه السلام
در قضایای امامت مطلبی وجود دارد که نکته ای معرفتی است. شما شنیده‏اید که در همه‏جا در روایات، وقتی در باب زیارت - مثلا - صحبت می‏شود می‏گویند «عارفا بحقه‏» (3) این عارفا بحقه یک معنای وسیعی دارد که من دو سه جمله از آن را می‏گویم: - عارفا بحقه یعنی آدمی بداند که امام معصوم علیه السلام به وسیله پیامبر ، برگزیده خداست. - عارفا بحقه یعنی تمام مسائل اسلام که وحی الهی است در نزد امام علیه السلام است. ولی امام حسین علیه السلام علاوه بر همه اینها چون قضیه کربلا و حادثه عاشورایش بسیار مهم است، این عارفا بحقه باید در قضیه عاشورا شناخته شود. اغلب شما مردم مسلمان بیش و کم در منابر و مجالس و مطالعاتتان به سر قیام حسین بن علی علیهما السلام واقفید و عارف.
انگیزه قیام امام حسین علیه السلام
امروز به مناسبت عاشورا و به مناسبت‏شرایط سیاسی و برای اینکه معرفت بیشتری برای حضار محترم پیدا بشود باید این نکته را عرض کنم که شما، شناخت بیشتری به حق امام حسین علیه السلام در قضیه عاشورا پیدا کنید و این را به صورت سؤال عرض می‏کنم از طرف همه شما. چرا امام حسین علیه السلام کربلا آمد؟ انگیزه امام حسین علیه السلام چه بود؟ و هدفی که ابی‏عبدالله علیه السلام داشت بر چه اساس بود؟ این سؤال اگر درست پاسخ داده شود، مطلب برای همه از نظر معرفت امام روشن می‏شود.
مساله این بود که ابی‏عبدالله علیه السلام یک قسمت ایام امامتش در زمان معاویه بود و یک قسمت ایام امامتش در زمان یزید. معاویه به عالم اسلام خیلی صدمه زد و دوستان بزرگوار علی علیه السلام را بسیار کشت، اما مانند پسرش سخنان جنون‏آمیز نمی‏گفت. یزید علنا در مجلس عمومی کفر خود را ظاهر کرد، [ در حال مستی ] گفت:
«لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل‏» . (4)
گفت: بنی‏هاشم با مملکت بازی کردند و به نام وحی و قرآن و به نام دین مردم را سرگرم کردند، [ در حالی که ] نه وحیی نازل شده، و نه دینی هست و نه قرآنی هست و نه خدایی و نه ایمانی.
صلح امام حسن و قیام امام حسین علیه السلام
این طرز تفکر یزید بود. این تفکر را امام حسین علیه السلام نمی‏تواند تحمل کند و اصلا قابل تحمل نیست و لذا من دیده‏ام گاهی بعضی از افراد، خیلی که بخواهند مؤدب صحبت کنند، می‏گویند: چرا امام حسن علیه السلام در انقلاب کوتاه آمد و قیام نکرد و امام حسین علیه السلام قیام کرد؟ اولا امام حسن علیه السلام قیام کرد، ولی افراد و سربازانش آن قدر بی‏وفایی کردند که یک [ روز عده‏ای ] نامه نوشتند به معاویه که اگر به ما دستور بدهی امام حسن علیه السلام را کتف بسته به شما تسلیم می‏کنیم(!) لذا امام حسن ناچار شد قراردادی با معاویه ببندد. آن وقت‏یک سؤال: چرا امام حسین علیه السلام با یزید قرارداد نبست؟ نمی‏شد با یزید قرارداد ببندد؟ برای اینکه بدانید امام حسن و امام حسین علیه السلام یک جور فکر می‏کردند، امام حسین علیه السلام در حدود 10 سال پس از مرگ امام حسن علیه السلام امام بود و با این حال علیه معاویه لشکرکشی نکرد. معلوم می‏شود که مصلحت همان بوده که امام مجتبی علیه السلام عمل کرده است. وقتی معاویه مرد و یزید روی کار آمد به امام حسین علیه السلام گفتند: بیعت کنید، گفت: هرگز! تمام تکیه گاه سخن این است. یکی از جمله‏هایی را که باید دقت بفرمایید در این سخنرانی، این جمله است که به محمد حنفیه فرمود: «یا اخی والله لو لم‏یکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت‏یزیدبن معاویة‏» (5) گفت برادر! بخدا اگر در تمام کره زمین یک متر جا که رویش بنشینم نداشته باشم من هرگز با یزید بیعت نمی‏کنم.
این سر قضیه است. چرا؟ چون یزید سمبل کوبیدن اسلام بود و می‏خواست دین خدا را نابود کند. حالا امام حسین علیه السلام قیام کرد اول سخنرانی امام حسین علیه السلام که هنوز به کربلا نرسیده، در مقابل لشکریان حر بود. مقابل لشکر حر یعنی همان لشکر عبیدالله ایستاد و بنا کرد صحبت کردن. فرمود: «الا ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفی‏ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غیر» (6) گفت: مردم! سربازان عبیدالله! بفهمید. که یزید و اعوانش کمر بسته‏اند به اطاعت‏شیطان; طاعت‏خداء;3چ را ترک کرده‏اند. فساد آورده‏اند. حدود خدا را معطل گذارده‏اند. بیت المال را به هوی و هوس قسمت کردند. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده‏اند و من در مملکت اسلام از همه شایسته‏ترم که بر ضد یزید خائن قیام کنم و ریشه فساد را از بیخ و بن برکنم.
نتیجه پیروی از امام علیه السلام
آن وقت، یک جمله خیلی عمیق است و آن جمله این است که می‏فرماید: «و قد اتتنی کتبکم و قدمت علی رسلکم ببیعتکم... فان اتممتم علی بیعتکم تصیبوا رشدکم‏». (7) گفت نامه‏ها به من نوشتید و مرا وعده گرفتید. آمدم، اگر با وفا باشید به سعادت خواهید رسید. آن وقت‏سعادت [ چیست ] ؟ سعادت همان است که الان شما در انقلاب اسلامی دارید (و انشاءالله بیش از این به آن ست‏خواهید یافت). آن جمله این است که به سعادت می‏رسید. حضرت می‏فرماید: «فانا الحسین بن علی ابن فاطمة بنت رسول الله نفسی مع انفسکم و اهلی مع اهلیکم‏». (8) تمام همین است، می‏گوید: من پسر فاطمه‏ام. پسر پیغمبر، اگر کمک کنید حکومت به دستم بیاید من حاکم مردمی هستم مثل حکومت پیغمبر. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم صبح، ظهر و عصر، مغرب و عشاء می‏آمد داخل مسجد و میان مردم نماز می‏خواند، رئیس مملکت هم بود امیرالمؤمنین علیه‏السلام رئیس مملکت بود زانو به زانو با فقرا، ضعفاء و مستضعفین می‏نشست. علی دربار نداشت، وزیر دربار نداشت. خانم امیرالمؤمنین را ملکه نمی‏گفتند. دختر علی زینب را شاهدخت نمی‏گفتند. علی در بین مردم، به گفته یک سرباز: «علی فینا کاحد منا» علی مثل یکی از ما بود، برادروار می‏آمد و زانو به زانو می‏نشست، امام حسین علیه السلام می‏گوید: اگر کمک کردید «نفسی مع انفسکم‏» من با شما هستم و اهل بیت من با اهل بیت‏شما ،زن و بچه من هم مثل زن و بچه شما. این حکومت اسلامی است; زینب با زنها در مسجد، امام حسین علیه السلام با مردها در مسجد و در جامعه; ملاقات این قدر آسان است; بعد به مردم یعنی به همان لشگر حر گفت اگر موافقت کردید به سعادت می‏رسید اما اگر موافقت نکردید ; «و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدکم و خلفتم بیعتی من اعناقکم فلعمری ما هی منکم بنکر» . گفت اگر بیعت را شکستید و از من تخلف کردید و این کار هم از شما [ مردم کوفه ] بعید نیست، چرا؟ برای اینکه گفت: «فلعمری ما هی منکم بنکر لقد فعلتموها بابی و اخی و ابن عمی مسلم‏» (9) شما عهد علی را شکستید. عهد برادرم حسن را شکستید. عهد مسلم را هم شکستید. عجیب نیست اگر عهد من را هم بشکنید. اما اگر شکستید من باز دنبال هدف خود می‏روم یزید نباید بر مسلمین حکومت کند ولو به قیمت قطعه قطعه شدن من و یارانم و شیرخواره‏ام باشد! این هدف حسین علیه السلام است.
نتیجه اعراض از امام علیه السلام
حال، اگر آن مردم امام حسین علیه السلام را یاری نکردند. چه شد؟ امام حسین علیه السلام کشته شد، مصائب دید. بلایا دید. زن و بچه هم مصائب بسیار دیدند، اینها به قدری قوی و توانا بودند که با تمام این مصائب تکان نخوردند یکی از مواقع و مواردی که امام حسین علیه السلام آتیه مردم را گفت فرمود:(10)
پشیمانی پس از پیروزی
آیا تا به حال در تاریخ خوانده‏اید که یک گروه سرباز بروند جنگ بکنند. 100هزار یا 70هزار نفر بروند جنگ بکنند و فاتح بشوند و برگردند، اما بعد از 24 ساعت پشیمان شوند؟! آقا ممکن است‏یک جنگی واقع شود و ملت بعد از 50 سال پشیمان شوند، بعد از 30 سال بعد از 20 سال بعد از 10 سال. بعد از 24 ساعت (در عصر عاشورا حسین علیه السلام کشته شد و پیش از ظهر روز دوازدهم اهل بیت آمدند کوفه) اگر بدانید کوفیان چقدر جیغ و فریاد زدند! اگر بدانید چقدر آه و ناله کردند! روایت می‏گوید و در مقاتل هم نوشته که امام سجاد علیه السلام خطبه خواند. گفت: اگر کسی مرا نمی‏شناسد، بداند که من پسر حسینم. حسین علیه السلام پسر فاطمه علیها السلام است. پسر علی علیه السلام است و پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله است. آنوقت‏خطبه خواند بعد از اینکه خطبه‏اش تمام شد، «فارتفعت اصوات الناس بالبکاء» یک مرتبه مرد و زن کوفه فریاد، گریه، شیون، ای وای بر بدبختی ما ای وای بر تیره روزی ما چرا ما ندای حسین علیه السلام را اجابت نکردیم؟ در بدبختی بروی ما باز شد. خود عبارت می‏گوید: «یدعو بعضهم بعضا هلکتم و لاتعلمون‏» به هم نگاه می‏کردند می‏گفتند: بیچاره شدید و نمی‏دانید هلاک شدید و خبر ندارید. این مال کوفه.
یکی دیگر به شما بگویم. «زیدبن ارقم‏» یکی از محترمین بود. وقتی آمد در مجلس عبیدالله و دید که عبیدالله به سر مقدس ابی عبدالله با چوب جسارت می‏کند، گفت: عبیدالله من دیدم که پیغمبر این لبها را می‏بوسید. چقدر بی ادبی! عبیدالله گفت: اگر پیر نبودی و خرفت نشده بودی و دیوانه نبودی می‏گفتم تو را بکشند. زیدبن ارقم محترم از جا حرکت کرد وقتی آمد داخل راهرو و سرسرای استانداری، عده‏ای از مامورین و افراد لشگری و کشوری ایستاده بودند. به اینها یک نگاهی کرد و گفت: «انتم یا معشر العرب العبید بعد الیوم‏» گفت: عرب‏ها! بعد از امروز دیگر برده‏اید، نوکرید، توسری خورید، ذلیلید، بیچاره‏اید. این را در سرسرای استانداری عبیدالله می‏گفت که تازه سر را آورده بودند. بعد گفت که عبارتش هم خیلی جالب و جاذب است. «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة‏» خاک بر سرتان ملت کوفه! پسر فاطمه را کشتید و پسر زن زانیه را آوردید، استاندار کردید. این کار بود که کردید؟ شما دیگر حق حیات دارید؟ و ادامه داد: «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة! فهو یقتل اخیارکم و یستعبد شرارکم فرضیتم بالذل فبعدا لمن رضی بالذل‏» گفت می‏دانید چه کار کردید؟ این عبیدالله بی دین را بر خودتان مسلط کردید. این خوبانتان را می‏کشد. هر چه آزادیخواه با شرف و شجاع و با ایمان است می‏کشد. چه کسانی را باقی می‏گذارد.؟ می‏گوید: «هو یقتل اخیارکم و یستعبد شرارکم‏» نمی‏گوید «یستخدم شرارکم‏» ، نمی‏گوید دولتی روی کار می‏آید که اشرار را استخدام می‏کند. نه، می‏گوید اشرار را برده می‏گیرد. یعنی یک مشت مستخدم دولت می‏شوند که در دستگاه عبیدالله کور، کر، لال، نفهم، برده و بنده هر چه بگوید اطاعت کنند.
ذلت‏ستیزی امام و ذلت پذیری دشمنان امام
«زید بن ارقم‏» می‏گوید: خیال می‏کنید کشتن حسین ارزان است؟! بیچاره شدید، ذلیل شدید. خوار شدید. گفت: «فرضیتم بالذل‏» برده یزید شدید. دیگر قدرت نفس کشیدن از شما سلب شد. آن وقت گفت: «فبعدا لمن رضی بالذل‏» خاک بر سر کسی که بخواهد با ذلت زندگی کند. دور باد از رحمت‏خدا کسی که بخواهد با ذلت زندگی کند! این روح قصه کربلاست امام حسین علیه السلام روز عاشورا گفت‏یا یزید باید برود یا من باید کشته شوم. زندگی با ذلت ارزشی ندارد. گفت: «والله لااعطیکم بیدی اعطاء الذلیل ولاافر فرار العبید» گفت: به خدا قسم من هرگز نه تن به ذلت می‏دهم و نه فرار می‏کنم. این فرزند امیر المؤمنین. علی بن ابیطالب هم می‏گفت: «المنیة ولاالدنیة‏» منیت‏یعنی مرگ. مرگ [ آری اما ] ذلت نه، پستی نه، دنیت‏یعنی پستی «المنیة ولاالدنیة:» حسین هم روز عاشورا گفت: «هیهات منا الذلة‏» .
کربلا رمز انقلاب
امام راحل می‏فرمود روضه بخوانید. روضه امام حسین علیه السلام بخوانید. خیلی هم بخوانید، اما رمز انقلاب را هم بگوئید. رمز انقلاب در واقعه کربلاست; همان طور که گفتیم الان شما در مقابل امریکا، مثل حسین و یارانش هستید در مقابل یزید. امام حسین علیه السلام سوگند یاد کرد و به برادر خود فرمود: اگر جایی در زمین نداشته باشیم به قدر یک وجب، من بیعت نمی‏کنم. اما در پایان ذکر مصیبت بخوانم، دلتان متوجه باشد. اساس کربلا بر قضیه زنده کردن حق است.
امام حسین به کربلا نرسیده بود، سوار اسب بود، پسرش علی اکبر هم سوار. آقا همین‏طور که می‏رفت‏یک چرت مختصر به قدر چند دقیقه امام حسین را گرفت. پسر نگاه می‏کرد چشم آقا بصورت خواب روی هم آمد. اما خیلی کوتاه دو دقیقه سه دقیقه. آقا چشمشان را باز کردند. اماء; علی اکبر آثار تاثر دید گفت: آقاجان چه شد چرا حالتان تغییر کرد؟ گفت پسرم، - جوان‏ها مکتب دین این است - گفت: پسرم، خواب دیدم که یک سوار آمد گفت: این کاروان می‏رود و مرگ هم دنبال این کاروان است.
یعنی چه؟ یعنی ما به سوی مرگ می‏رویم؟ خوب علی اکبر جوان باید بگوید آقاجان، اگر مرگ است پس نرویم. چرا برویم؟ می‏دانید چه گفت؟ گفت: «اولسنا علی الحق؟» باباجان مگر ما بر حق نیستیم و راه حق نمی‏رویم؟ گفت: چرا پسرجان، راه ما راه خداست. راه پیغمبر است. راه قرآن است. گفت: «فاذا لانبالی بالقتل‏» دیگر چه باک داریم از مرگ.
خون شد دل من خوب شد این خون شدنی بود در عشق تو شد بهتر این خود شدنی بود
علی اکبر آمد به آرزوی دل رسید. می‏دانید کی؟ آن وقتی که گفت: «ابتا علیک منی السلام‏» گفت: پدر خدا حافظت. آقا ابی‏عبدالله با عجله آمد کنار بدن جوان; مادرهایی که شهید داده‏اید و اینجا هستید. پدرانی که پسر جوان شهید داده‏اید و در اینجا هستید، آن پدر آمد نشست بالین علی‏اکبر «جلس علی التراب‏» آقا روی خاک نشست «و جعل یمسح‏الدم عن ثنایاه‏» یعنی ابی‏عبدالله بنا کرد خون از دندان‏های علی پاک کردن. خون را از دندان‏ها پاک کرد. چرا خون را از دندان‏ها پاک کرد. به نظر من این خون را که از دندان‏ها پاک کرد دید علی زنده است. این جوان شاید بخواهد وصیتی بکند. اما یک ضربتی بر سرش خورده که تمام دهان غرق خون است و خودش هم نمی‏تواند خون‏ها را دفع کند. آقا خواست‏خون‏ها را از جلوی زبان علی رد کند تا زبان علی آزاد شود و وصیت کند. اما داشت‏خون‏ها را رد می‏کرد «فشهق شهقة فمات‏» یک وقت علی یک ناله زد و جان به جان‏آفرین تسلیم کرد. آقا تمام کشته‏ها را خودش به خیمه می‏آورد. اما بدن علی را نیاورد. صدا زد جوانان بیائید بدن علی را به خیمه‏ها ببرید. می‏دانید چرا نیاورد برای اینکه بدن آن‏قدر قطعه‏قطعه و چاک چاک بود که یک نفر نمی‏توانست آن را از جای بردارد. باسمک العظیم الاعظم
ره توشه راهیان نور ویژه محرم 1379/1421
پی‏نوشتها
1 - این مقاله متن سخنرانی خطیب توانمند معاصر، مرحوم حجة الاسلام و المسلمین فلسفی است که با هدف استفاده از سبک آن واعظ شهیر از نوار پیاده و با حداقل تصرفات نگاشته شده است.
2- منافقون، آیه 8
3- بحار الانوار، ج 100، ص 257، ح 1
4- بحار الانوار، ج 45، ص 175، ذیل حدیث 5
5- مقتل عوالم، ص 54، خوارزمی، ج 1، ص 188
6- طبری، ج 7، ص 300، کامل ابن اثیر، ج 3، ص 280، خوارزمی:، ج 1، ص 243، انساب الاشراف، ج 3، ص 171
7- همان
8- همان
9- طبری، ج 7، ص 300، کامل ابن اثیر، ج 3، ص 280، با اندکی تفاوت در نسخه‏ها
10- ارشاد، مفید، ص 223، ابن عساکر، ص 211، بااندکی تفاوت در نسخه‏ها


حیات عاشورا


پدیدآورنده: جواد محدثی،

،
شکستن حصار
فرهنگ شیعی و خط اهل بیت، که بارزترین نماد آن در «حماسه عاشورا» تجلی یافت، پیوسته از سوی امویان و عباسیان مورد هجوم بود، تا از صحنه تأثیرگذاری در اندیشه‏ها و عمل‏ها دور باشد. «انزوای تحمیلی»، سیاست رایج خط خلافت در برابر خط امامت بود.
امامان شیعه نیز برای شکستن این حصر، بر فرهنگ «یاد» تکیه داشتند و بهره‏گیری از زیارت و مرثیه و شعر و «احیای امر ائمه» تا سیاست بایکوت اموی و عباسی را ناکام بگذارند.
نقاب بر چهره حق افکندن و پوشاندن تابش و جلوه خورشید، سابقه‏ای بس طولانی دارد. آفتاب حق هم پشت ابر نمی‏ماند و روشنگر جهان می‏شود. این تمثیل، در تقابل خط امامان و خط خلفا به وضوح دیده می‏شود.
از سویی، به شهادت اسناد تاریخی، هتک و قتل و تبعید و زندانی ساختن ائمه و فرزندان زهرا علیهاالسلام و حتی ممنوعیت تصریح به نام آنان، تا چه رسد به زیارت حضوری و دیدار چهره به چهره، سیاستی رایج از طرف قدرت‏های حاکم بود و این شاید برای ناآشنایان به بازی‏های تاریخ، باور کردنی نباشد، ولی گواهی اسناد را چه می‏توان کرد؟!
از سوی دیگر، ترویج فرهنگ ذکر و شعر و زیارت و مدح و مرثیه، به خصوص احیای یاد عاشورا و مظلومیت ابا عبدالله الحسین علیه‏السلام به عنوان یک خط مشی دراز مدت و حصارشکن و خنثی کننده توطئه به انزوا کشاندن «مکتب اهل بیت»، به روشنی دیده می‏شود و ماندگاری جلوه‏های شیعی و جاودانگی نام و یاد کربلا و عاشورا، در سایه همین فرهنگ است.
در عصر حضور
نوشتن و گفتن و نشر فکر و سرودن حماسه و مرثیه، از اسلوب‏های موفق تبلیغی در مورد یک اندیشه و مرام و حادثه است. وقتی اهل باطل از این شیوه بهره می‏گیرند، چرا پیروان حق چنین نکنند؟
در مقابل دروغ‏پردازی‏ها و جعل حدیث و پخش فضایل ساختگی نسبت به امویان و وابستگان حاکمان جور که کار «بازرگانان حدیث» بود،(1) تأکید امامان بر نقل فضایل اهل بیت عصمت و تشویق شاعران به سرودن شعر درباره خاندان پیامبر و بهره‏گیری از آن در تبیین و افشای مظلومیت آل الله، هم مقابله با آن «جوّ دروغ» بود، هم انجام رسالتِ «دفاع از حق».
ذکر مناقب و بیان احادیث اهل بیت، در آن جو آلوده به تزویر و دغل، ارزشی گران داشت و نوعی مبارزه به شمار می‏آمد، حتی در فرصتِ بالای دار هم فضایل عترت را بیان می‏کردند؛ همچو میثم تمار.
در آن عصر خشن و روزگار خفقان‏زده نسبت به «راه راست»، احیای فرهنگ اهل بیت، تلاشی مثبت و سازنده محسوب می‏شد و شاعران متعهد شیعه، ضمن افشاگری علیه مظالم جباران، به نشر مناقب علوی و مصائب عاشورا و خط فکری ائمه معصوم وطرح هدایتی شیعه می‏پرداختند، تا مردم حق‏طلب، در آشفته بازار آن همه خطوط گوناگون و جریان‏های فکری و سیاسی ساخته و پرداخته دستگاه حاکم یا منحرفانِ شهرت‏طلب، «عروة الوثقی» و «حبل المتینِ» استوار و اطمینان‏بخش و «صراط مستقیم» را بشناسند و به بی‏راهه نروند.(2)
برگزاری جلسات و دیدارهای حضوری و نقل احادیث ائمه و آشنا ساختن توده‏های هوادار اهل بیت با سخنان معصومان، در زمان حیات ائمه و عصر حضور هم جریان داشت و مورد تشویق امامان بود و از آن به عنوان «احیای امر» یاد می‏شد.
امام صادق علیه‏السلام از فضیل می‏پرسد: آیا می‏نشینید و با هم حرف می‏زنید و حدیث می‏گویید؟ می‏گوید: آری! جانم به فدایت. حضرت فرمودند:
«اِنَّ تِلْکَ المجالِسَ اُحِبُّها، فَاَحیُوا اَمْرَنا یا فُضَیْل، فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ اَحیی اَمْرَنا ... .»(3)
«این گونه مجالس را من دوست می‏دارم، پس ای فضیل! امر ما را زنده بدارید، رحمت خدا بر کسی که امر ما را احیا کند.»
در حدیث دیگری چنین توصیه فرمودند:
«تَزاوَرُوا وَ تَلاقُوا وَ تَذاکروا و اَحْیُوا اَمْرَنا.»(4)
«همدیگر را دیدار و ملاقات کنید، با هم مذاکره و گفت و گو کنید و امر ما را زنده نگاه دارید.»
این تعبیر «اَمْر» همان چیزی است که مقوم، ریشه و مبنای «فرهنگ اهل بیت» و «خطِّ امامت» است، یعنی عقیده به جایگاه و علم و عصمت و امامت آنان و اطاعت امرشان و حجت دانستن آنان در امور دین و دنیا. علامه مجلسی در تفسیر این کلمه نوشته است:
«مراد از "امر ائمه"، امامت و دلایل امامت ائمه و فضیلت‏ها و صفات آنان است و نیز نقل اخبار و نشر آثارشان و بحث و یادآوری علومشان و احیای دانش‏هایشان از طریق عنایت و توجه و نوشتن و نقل کردن، به شکلی که مانع از کهنه شدن و فراموش گشتن و فرسودگی معارف آنان گردد و به نحوی باشد که مایه حفظ آن شود.»(5)
روی این اصل، تشکیل جلسات ذکر و حدیث‏خوانی و منقبت‏خوانی و نقل معارف اهل بیت، موجب زنده شدن و زنده ماندن فکر و فرهنگ سازنده شیعی بوده و علی‏رغم سیاست خلفا در جهت بستنِ درِ خانه ائمه و منزوی ساختن آنان و به فراموشی سپردن این جریان حق، خورشید فروزان فضایل و جلوه‏های مرامشان دل‏ها و اندیشه‏ها را در تسخیر خود داشت و امامان، حاکمانِ بلامنازع و فرماندهان بی‏ساز و برگِ دل‏ها و جان‏ها بودند.
ذکرها و یادها نیز نوعی مبارزه بود و جلسات انس و دیدار، یافتن محور وحدت به شمار می‏آمد و حلقه‏های نقل احادیث، مایه انسجام فکری و پیوندهای عقیدتی شیعه محسوب می‏شد. امامان نیز مشوق این گونه برنامه‏های فرهنگی در عصر خودشان بودند.
اهرم شعر (مدایح و مراثی)
ارزش شعر خوب و متعهد و مکتبی، وقتی روشن‏تر می‏شود که به تباه‏گری سروده‏های منفی و شعرهای تخریبی و قالب‏های ادبی استخدام شده در خدمت کفر و ظلم و فساد توجه شود. در هر صورت، هر دو سلاح است، یکی «با حق»، یکی «برحق». شعر منفی و ضدارزش را جز با شعر خوب و پرمحتوا و آرمان‏گرا نمی‏توان پاسخ گفت. اگر شعر مبتذل و فاسد، «سیّئه» باشد، شعر ارزشی «حسنه» است و به مقتضای آیه «اِدْفَعْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ السّیئةَ»،(6) باید «سیّئات شعری» را با «حسنات شعری و هنری» دفع کرد و از میدان به در برد.
دربارهای خلفا، هم برای توجیه حکومت ظالمانه خویش، هم برای به انزوا کشاندن یا لجن مال کردن رقیبان و دشمنان، از شاعران و اهرم شعر بهره می‏گرفتند.
در مقابل، شاعران مکتبی و پروردگان دامن اسلام و دلباختگان اهل بیت، با شمشیر شعر به میدان می‏رفتند و در حوزه ادب و کلام و بلاغت و شعر، به تمجید خوبی‏های خاندان رسالت و بیان مفاسد خلفا و ماندگار ساختن یاد مظلومیت شهدای کربلا می‏پرداختند.
کسانی همچون فرزدق، کمیت، دعبل، عوف بن عبدالله، عبدالله بن کثیر، عبدی کوفی و ... با زیباترین و مؤثرترین وجهی، مفاخر و فضایل ائمه را در قالب شعر بیان می‏کردند و با جان‏سوزترین تعبیرات، مظلومیت «آل علی» و شهیدان راه حق و کشتگان وادی عشق در کربلا را ترسیم می‏کردند.
در آن روزگار، شاعران متعهد شیعه، سنگرداران پرشور و مبارزان نستوه میدان بیان بودند و جهادشان مورد توجه ائمه بود و شاعران مکتبی، در دل حق‏طلبان و باطل‏ستیزان جا داشتند و از همین رو اغلب تحت تعقیب بودند.
به بیان مقام معظم رهبری:
«با توجه به پایگاه بلند "شعر مسلکی" در قرن‏های اول و دوم هجری و یادآوری این نکته که شاعر متعهد به مسلک، برجسته‏ترین و مؤثرترین نقش را در ترویج گرایش‏های مسلک خود و تبیین هدف‏ها و شعارهای آن به کار می‏برده است، طبیعی می‏نماید که حساب ویژه‏ای برای اظهارات و سروده‏های شاعران وابسته به جناح‏های سیاسی در نظر گرفته آید ... شاعران هواخواه علویان در قصاید خود که غالباً سرشار از نوعی عاطفه شورانگیز ناشی از احساس مظلومیت است، این استدلال‏ها را رد کرده، استدلال‏های دیگری و گاه از نوع همان‏ها بر حقانیت ادعای ائمه شیعه ارائه می‏نمودند ... .»(7)
به تعبیر استاد محمدرضا حکیمی:
«در شعر مذهبی، نظر کلی بر نشر مبادی دین بود و احیای حقایق ایمان و زنده کردن دل‏ها و جان‏ها و جاری ساختن خون حماسه و تعهد در رگ‏ها و پی‏ها. از این رو شاعران بزرگ شیعه، همیشه برای حکومت‏های فاسد، خطری بزرگ محسوب می‏شدند؛ زیرا آنان در خلال مدح آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، حقایق دین و صفات لازم حاکم دینی را یاد می‏کردند و با ذکر صفات اسلامی امامان و مقایسه و تحقیر زمامداران، دل‏ها را به حق و حکومت حق توجه می‏دادند.»(8)
حمایت امامان از شاعران متعهد
امامان شیعه، با صراحت و کنایه، با گفتار و عمل، مدافع شاعرانی بودند که سلاح شعری خویش را در این جبهه به کار می‏گرفتند و مدیحه‏سرای اهل بیت و مرثیه‏سرای مظلومانِ آل علی بودند. وعده پاداش‏های عظیم الهی، برای شاعرانی که مدح آل محمد کنند و درباره امامان شعر بسرایند، در این رابطه است. این فرموده امام صادق علیه‏السلام که:
«مَنْ قالَ فینا بیتَ شِعر بَنی اللّهُ لَهُ بَیْتاً فی الجَنَّةِ.»(9)
«هر که درباره ما یک بیت شعر بسراید، خداوند برایش خانه‏ای در بهشت بنا کند.»
یکی از احادیث فراوان در این مورد است. عالمان راستین نیز در پیروی از همین خط ولایی، نظرات روشن و مثبت خویش را ابراز کرده‏اند.(10)
علامه امینی در تحلیل موضع حق شاعران شیعی و حمایت آنان از خاندان رسالت، درباره «سید حمیری» که یکی از این وارسته مردان مخلص اهل بیت بود و از یادآوران بزرگ عاشورا و از محبوبان و مقربان در نگاه و دل امام صادق علیه‏السلام به شمار می‏رفت، نوشته است:
«... از بسیاری از شاعران در جدیت و دعوت به بنیاد استوار، پیشی گرفت و در ستایش عترت پاک پیامبر، فراوان شعر گفت و با ایثار جان و هستی در راه تقویت روح ایمان در جامعه و احیای دل‏های مرده، با پراکندن و نشر فضایل "آل اللّه" وگسترش فضایل این خاندان و نکوهش و انتقاد از دشمنانشان، از دیگر شاعران، برتر و بالاتر گشت ... و به گفته ابوالفرج اصفهانی، شعرهایش یا آمیخته با مدح بنی هاشم، یا بدگویی و انتقاد از دشمنان و مخالفانشان بود.»(11)
این شیوه، بخشی از تولی و تبری به شمار می‏رفت که شاعران ولایی دیگر نیز در این عرصه فعال بودند. دِعبل هم یکی از چهره‏های فعال درا ین مورد بود و در مدح امیرالمؤمنین و مرثیه ابا عبدالله الحسین و ستایش از خط ائمه، شعرهای فراوانی سرود. روشن است که داشتن چنین خط و موضعی برای شاعران دار بر دوش گران تمام می‏شد. زندگی سراسر سختی و فشار و آکنده از هراس این گونه فرزانگان شیردل، نشان این حقیقت است.
مثلاً وقتی کمیت، قصیده بلندی در مدح بنی هاشم و سوگنامه زید بن علی و پسرش یحیی بن زید سرود، گزارش این قصیده به هشام بن عبدالملک رسید، به والی آن روز کوفه نوشت وسوگندش داد که دست و زبان کمیت را قطع کند. ناگهان کمیت، خانه خود را در محاصره نیروهای سواره والی دید. آنان کمیت را دستگیر و زندانی کردند.(12) این نشانگر آن است که شعرهای موضع‏دار چنین شاعران، تنها به ائمه معصوم منحصر نمی‏شد و حساسیت حاکمان جبار هم تنها به سوگ سروده‏های مخصوص امام حسین علیه‏السلام و عاشورا نبود.
اشک و عزا، سلاح شیعه
در راستای احیای «امر ائمه» و فضایل و مظلومیت و مکتب آنان، جز شعر و ادب، اشک و عزا هم به صحنه آمد و به توصیه امامان، به عظیم‏ترین عاملِ ماندگاری خط اهل بیت، به ویژه حادثه برانگیزنده عاشورا تبدیل شد.
در همین مورد نیز، «عزاداری» نقش خود را در «حصارشکنی» ایفا کرد و نوحه‏سرایی و گریه و برپایی مجالس عزا و به کارگیری سلاح اشک، اهداف ائمه را پیش برد و دشمنان ظالم را رسوا ساخت.
اگرچه سوگواری و اشک ریختن بر مظلومیت اهل بیت عصمت، در مورد همه امامان مظلوم و شهدای آل علی و اولاد فاطمه، مطرح بوده است، اما مسأله سیدالشهداء علیه‏السلام در این میان، ویژگی چشمگیرتری داشته و از اثرگذاری و تحول‏آفرینی بالاتری برخوردار بوده است. از این رو، بیشترین تأکید نیز از سوی امامان نسبت به گریه وعزا و زیارت و تربت و تجلیل از سیدالشهدا صورت گرفته است.
جعفر بن عفان یکی از مرثیه‏سرایان امام حسین علیه‏السلام است. امام صادق علیه‏السلام به او فرمود:
«شنیده‏ام درباره حسین بن علی شعر می‏گویی و خوب هم شعر می‏گویی! گفت: آری ای پسر پیامبر. آن گاه از سروده‏های خود در محضر امام خواند. حضرت و حاضران به شدت گریستند، آن چنان که اشک بر صورت و محاسن امام جاری شد. سپس امام فرمود: ای جعفر! به خدا قسم در لحظه‏ای که سوگنامه حسین علیه‏السلام را می‏خواندی، فرشتگان مقرب پروردگار، شاهد و شنوای سخنت بودند و همچون ما و بیش از ما گریستند. خداوند بهشت را بر تو لازم کرد و تو را آمرزید. آن گاه امام فرمود: هیچ کس درباره حسین علیه‏السلام شعری نگفت که بگرید و بگریاند، جز آن که خداوند او را بخشود و بهشت را بر او واجب ساخت.»(13)
این برنامه دینی، به عنوان سنتی شیعی که از سوی پیامبر و امامان و بزرگان دین مورد قبول بود، در قلمرو وسیعی اجرا می‏شد. عالمان دین و محققان نیز، تحقیقات ارزنده‏ای در ثبت این حوادث و نگارش تاریخچه عزاداری و گریه و نوحه بر امام حسین علیه‏السلام و دیگر مظلومان آل علی علیه‏السلام داشته و آن‏ها را در اختیار اهل مطالعه قرار داده‏اند. سنت‏های عزاداری مسلمانان بر سیدالشهداء علیه‏السلام و آیین‏های مذهبی ایام محرم و مناسبت‏های سوگواری در کوفه، کربلا، مدینه، شام، مصر و ... همچنین موضع و عملکرد دشمنان اهل بیت پیامبر در قبال این مسأله، در حافظه تاریخ و تألیفات عالمان باقی مانده است.(14)
این گونه مراسم و آمیختن حس دینی به عاطفه بشری در قالب عزاداری به یاد کربلا و عاشورا، مایه بقای مکتب و گسترش و تبلیغ معارف دین و فرهنگ اهل بیت بوده است. به فرموده امام خمینی قدس‏سره :
«... این مجالسی که در طول تاریخ برپا بوده است و با دستور ائمه علیهم‏السلام این مجالس بوده است، خیال نکنند بعضی از این جوان‏های ما که این مجالس، مجالسی بوده که گریه در آن بوده است، حالا ما باید گریه دیگر نکنیم. این یک اشتباهی است که می‏کنند ... ائمه این قدر اصرار کردند به این که مجمع داشته باشید، گریه بکنید، چه بکنید، برای این که این حفظ می‏کند این کیان مذهب ما را.»(15)
در حدیثی طولانی نقل شده است که امام صادق علیه‏السلام به عبدالله بن حماد فرمود: به من خبر رسیده است که جمعیتی از اطراف کوفه و جاهای دیگر از زن و مرد، در نیمه شعبان به زیارت حسین علیه‏السلام می‏آیند و سخن‏ها و داستان‏ها و ندبه‏ها و سوگواری و مرثیه‏خوانی دارند. وی گفت: آری چنین است، خود من نیز برخی از این صحنه‏ها را دیده‏ام. حضرت فرمود:
«سپاس خدایی را که در میان مردم، کسانی را قرار داده است که به سوی ما می‏آیند و ما را می‏ستایند و برای ما مرثیه می‏سرایند، و خداوند کسانی را دشمن ما قرار داده که بر آنان طعنه زده و ملامت می‏کنند و تهدیدشان کرده و کارشان را تقبیح می‏کنند.»(16)
این گونه گزارش‏های تاریخی، گویای آن است که این فرهنگ، در آن دوران بوده و تأثیر احیاگرانه خود را هم داشته است.
انتقال فرهنگ شهادت به آیندگان
در عصر خفقان عباسی، رساندن صدای مظلومیت آل علی علیه‏السلام به گوش مسلمانان، رسالتی عظیم بود و بیان رنج‏های جانکاه پیشوایان حق و خون دل خوردن‏های ائمه عدل، تعهدی بزرگ به شمار می‏آمد. فاش کردن ناله مظلومیت خاندان عصمت که در آن هیاهوی پرفریب اغواگران گم می‏شد، جهادی در راه حق و عدل بود.
به این تأکید، که همچون منشوری از سوی امام باقر علیه‏السلام خطاب به شیعیان صادر شده است دقت کنید:
«بر حسین، ندبه و گریه کنید و به اهل خانه، به آنان که پروا و تقیه‏ای از آنان نیست، دستور داده شود که بر حسین بگریند. در خانه‏ها، مراسم گریه و عزاداری، ناله سر دادن در غم حسین باشد، اهل خانه و شیعیان به یکدیگر تعزیت و تسلیت گویند. اگر چنین کنند، من از سوی خدا برای آنان ضامن پاداش حج و عمره و جهاد می‏شوم.
راوی می‏پرسد: چگونه به یکدیگر تسلیت بگوییم؟ امام فرمودند:
به یکدیگر بگویید: خداوند، پاداش ما را در مصیبت حسین علیه‏السلام عظیم بدارد و ما و شما را از خون‏خواهان او، در رکاب ولی خود مهدی آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم قرار دهد:
"عَظّم اللّهُ اُجورنا بِمُصابنا بالحسین علیه‏السلام و جَعَلَنا و ایّاکم مِنَ الطّالبینَ بِثارِهِ مَعَ وِلیِّه و الامام المهدی من آل محمد ...".»(17)
این تسلیت گویی‏ها و برنامه‏های خانگی و سوگواری برای شهید کربلا، علاوه بر ریشه‏دارتر ساختن باورهای ظلم‏ستیزانه و حمایت از مظلوم، صدای اعتراضی ضد دشمنان حق و استغاثه مظلومان علیه ستمگران است و هر خانه علوی و فاطمی که داغدار یک شهید یا مبتلابه فراق و حبس یکی از اولاد پیامبر است، وقتی در سوگ سالار شهیدان اشک می‏ریزد، حس عدالت‏خواهی و انتقام‏جویی از ستمگران و تلاش جهت برپایی حکومت دین و اجرای حکم خدا در جانش شعله می‏کشد.
این، خاصیت هر گریه و عزاداری در عصر خفقان است که تبدیل به کانونی برای «افشاگری»، «الهام‏گیری»، «خط‏دهندگی»، «تجمع نیروها» و شناخت افراد و شناساندن چهره‏های پاک و الگویی است.
این آثار، نه تنها در گریه بر حسین بن علی علیه‏السلام است، و این انگیزه‏ها نه تنها محصول سوگواری برای شهدای کربلاست، بلکه هر امام شهیدی که این پایگاه قلبی و تأثیر عاطفی را بر شیعه دارد، چه امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام باشد در بقیع، چه امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام باشد در سامرا، و چه موسی بن جعفر علیهماالسلام و چه حضرت رضا علیه‏السلام باشد در غربت طوس.
آری، عزاداری بر شهید، انتقال فرهنگ شهادت به نسل‏های آینده است. از زبان شهید مطهری بشنویم که خود یکی از ذاکران بزرگ «حماسه حسینی» بود:
«در اصل، فلسفه‏اش تهییج احساسات علیه یزیدها و ابن زیادها و به سود حسین‏ها وحسینی‏ها بوده، در شرایطی که حسین علیه‏السلام به صورت یک مکتب، در یک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعیِ معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است، یک قطره اشک برایش ریختن، واقعاً نوعی سربازی است. در شرایط خشن یزیدی، در حزب حسینی‏ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا، نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقیقت، نوعی از خود گذشتگی است. اینجاست که عزاداری حسین بن علی علیهماالسلام یک حرکت است، یک موج است، یک مبارزه اجتماعی است.»(18)
مگر این، چیزی جز برانگیختن روح شهادت‏طلبی و انتقال این فرهنگ را به نسل‏های آینده می‏رساند؟ و در جریانِ این «بستر فرهنگی» قرار گرفتن، مگر جز از راه این «موج‏آفرینی عاشورایی» میسر است؟
این است که ادعا می‏شود بقای دین در سایه نهضت عاشورا و بقای جریان کربلا و فرهنگ عاشورا در سایه عزاداری و احیاگری نسبت به آن «حماسه» بوده است.
پس، باید پاس بداریم «یاد»ها را، تا مکتب ما، جاودانه بماند و عاشورای حسینی همواره درس‏آموز نسل‏ها و عصرها باشد.
پی نوشتها:
1- در این زمینه، ر.ک: الغدیر، ج 5، 9 و 10 از مرحوم علامه امینی.
2- نمونه‏هایی از این گونه تلاش‏های فرهنگی را در الغدیر ج 2 و ادبیات انقلاب در شیعه از صادق آیینه‏وند می‏توان دید.
3- بحارالانوار، ج 44، ص 282.
4- همان، ج 71، ص 352.
5- مرآة العقول، ج 9، ص 50.
6- سوره مؤمنون (23) آیه 96.
7- پیشوای صادق، ص 81.
8- ادبیات و تعهد در اسلام، ص 274.
9- وسائل الشیعة، ج 10، ص 467.
10- از جمله ر.ک: الغدیر، ج 2، ص 2 ـ 25.
11- الغدیر، ج 2، ص 240.
12- همان، ص 195.
13- وسائل الشیعة، ج 10، ص 464.
14- از جمله ر.ک: تاریخ النیاحة علی الامام الشهید، سید صالح شهرستانی، و ترجمه فارسی آن به نام تاریخچه عزاداری حسینی از زمان آدم تا زمان ما در کشورهای جهان.
15- صحیفه نور، ج 10، ص 217.
16- وسائل الشیعة، ج 10، ص 468.
17- همان، ص 399.
18- نهضت‏های اسلامی صد ساله اخیر، ص 88.

تحلیلی جامعه‏شناختی از سنت عزاداری امام حسین(ع)


منابع مقاله:
فصلنامه معرفت ، شماره 20، میر سپاه ، اکبر؛


«حرم سیدالشهدا(ع) مزار انبیا و ملائکه است‏».
«زیارت سیدالشهدا(ع) موجب برآورده شدن حوایج دنیوی و به دست آوردن ثواب‏های اخروی و استکمالات معنوی می‏شود».
راه انداختن دسته‏های سینه‏زن و زنجیر زن، پوشیدن لباس سیاه، حمل پرچم‏های رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه برای زنده نگه‏داشتن فرهنگ عاشورا، امر ضروری است و مبارزه با اینها یا ناشی از اغراض سوء است و یا از کمال بی‏خبری و بی‏سلیقگی.
«کنش اجتماعی‏» را می‏توان به عنوان ساده‏ترین عنصر زندگی اجتماعی انسان در نظر گرفت. از «کنش اجتماعی‏» چنین تعبیر کرده‏اند: «حرکت‏بارزی که از یک انسان برای حصول هدفی نسبت‏به انسان دیگر، صادر می‏شود.» وقتی «کنش اجتماعی‏» استمرار یابد «تحریک متقابل اجتماعی‏» روی می‏دهد و این تحریک به «ارتباط متقابل اجتماعی‏» منجر می‏شود.
براثر «ارتباط متقابل اجتماعی‏» کنش‏های اجتماعی یک انسان با کنش‏های اجتماعی انسان‏های دیگری که در پیرامون او هستند، می‏آمیزند و از این آمیزش، «کنش‏های متقابل اجتماعی‏» به وجود می‏آیند. از «کنش‏های متقابل اجتماعی‏»، که یکی از مفاهیم محوری در جامعه‏شناسی است، می‏توان چنین تعبیر کرد: کنش‏هایی هستند که بین دو یا چند انسان واقع می‏شوند و در میان آنان نوعی هماهنگی به وجود می‏آورند.
کنش‏های متقابل اجتماعی در تقسیم نخستین، بر دو قسم‏اند: پیوسته و گسسته.
کنش‏های متقابل اجتماعی پیوسته آنهایی است که در جهت‏یگانه‏ای صورت می‏گیرند; مانند گفتگو برای کشف یک حقیقت و یا تعاون برای تحقق یک امر خیر.
کنش‏های متقابل اجتماعی گسسته آنهایی است که جهت‏یگانه‏ای ندارند; مانند رقابت و ستیز.
دوام و استحکام زندگی اجتماعی به آمیختن کنش‏های متقابل پیوسته و گسسته بستگی دارد و بدین‏گونه است که مفهوم «همسازی‏» مطرح می‏شود.
«همسازی‏» کوششی برای رفع اختلاف کنش‏های متقابل پیوسته و گسسته است. صورت کامل همسازی «سازگاری‏» می‏باشد که نه «سازش‏» است و نه «توافق‏»; زیرا در این دو، تنزل از مواضع مطرح می‏باشد، در حالی که در سازگاری اصلا سخن از تنزل نیست، هر چند ممکن است در مواردی هم تنزلی رخ دهد، بلکه سخن در این است که می‏دانند به هم نزدیک می‏شوند و می‏خواهند که به هم نزدیک شوند. بدین دلیل، از «سازگاری‏» به همسازی‏ای که با خواست و آگاهی شخصی صورت می‏گیرد، تعبیر شده است. از همسازی کنش‏های متقابل پیوسته و گسسته، «گروه اجتماعی‏» پدید می‏آید.
«گروه اجتماعی‏» نیز یکی دیگر از مفاهیم محوری جامعه‏شناسی است و از آن به دو یا عده بیشتری از انسان‏ها تعبیر می‏شود که کنش‏های متقابلی بین آنان روی می‏دهد و از همسازی برخوردارند.
کنش‏های متقابل اعضای گروه و خرده‏گروه‏ها موجب «پویایی گروهی‏» می‏شود و بر اثر آن، اعضای گروه در زندگی یکدیگر رخنه می‏کنند و به یکدیگر وابسته می‏شوند و در نتیجه، به اتحاد بیشتری دست می‏یابند. «نفوذ متقابل گروهی‏» و «اتکای متقابل گروهی‏» از این طریق حاصل می‏شود. از هماهنگی و سنخیتی که بدین منظور در رفتار اعضای گروه پدید می‏آید «رفتار گروهی‏» ظاهر می‏شود.
گونه‏ای از «رفتار گروهی‏»، که جنبه عاطفی شدید دارد و بر کنش‏ها و یا واکنش‏های متقابل دورانی استوار است، «رفتار جمعی‏» نامیده می‏شود.
کنش‏ها یا واکنش‏های مزبور به «واگیری اجتماعی‏» می‏انجامد; یعنی بر اثر آنها، اعضای گروه به سرعت و با شدتی فزاینده، رفتار عاطفی یکدیگر را فرامی‏گیرند و در نتیجه، از نوعی مسانخت عاطفی برخوردار می‏شوند.
گروه برخوردار از «رفتار جمعی‏» را «جمع‏» می‏نامند.
جامعه‏شناسان معمولا از مفهوم «جمع‏»، خود را به مفهوم «جماعت‏»، که مهم‏ترین نوع جمع است، می‏رسانند و آنگاه تحقیق خود را روی «جماعت‏» متمرکز می‏کنند. «جماعت‏» جمعی است پرمسانخت، مرکب از اشخاصی که معمولا در یک‏جا گرد نمی‏آیند، با یکدیگر «ربط‏» می‏یابند و به «جنب و جوش‏» می‏افتند.
«ربط‏» رابطه عاطفی عمیقی است که دو یا چند تن را به یکدیگر پیوند می‏دهد، به طوری که آنان به راحتی و خودبه خود با یکدیگر هماهنگ می‏شوند. «جنب و جوش‏» رفتار عاطفی آشکاری است که بر اثر ربط اشخاص روی می‏دهد; مانند کف زدن و یا تکبیر گفتن. یکی از انواع جماعت، که با سایر انواع آن فرق بسیار دارد و از این‏رو، می‏توان آن را جمعی مستقل از جماعت‏به شمار آورد، «جماعت نامجاور» یا «عامه‏» است. «عامه‏» جمعی است کم تشابه و تسانخ، مرکب از افرادی که معمولا در یک جا گرد نمی‏آیند، ولی به سبب مصالح مشترک خود با یکدیگر ارتباط پیدا می‏کنند و موجد «عقیده عمومی‏» و «وفاق عمومی‏» می‏شوند.
مقصود از «عقیده عمومی‏» قضاوتی است که مورد قبول عامه باشد; مانند قضاوت عامه کتابخوان که «کتاب در وضع فعلی از عرضه و تقاضای متناسبی برخوردار نیست‏» و یا قضاوت عامه ورزشکار که «مسؤول امور ورزشی کشور، درایت کافی ندارد.» منظور از «وفاق عمومی‏» نیز عقیده‏ای است‏سخت دامنه‏دار و ریشه‏دار مانند عقیده عامه کتابخوان که «کتاب، ناصح مشفق و انیس کنج تنهایی است‏» و یا مانند عقیده عامه ورزشکار که «تواضع و جوانمردی دو ویژگی جدایی‏ناپذیر ورزشکار واقعی است.»
اکنون نوبت آن است که بحث را به گونه‏ای هدایت کنیم تا مناسبت طرح این مفاهیم جامعه‏شناختی را با آنچه قصد ادای آن را داریم، روشن سازد:
هر جامعه انسانی (1) را مورد مداقه قرار دهیم، متوجه می‏شویم به طور عمده از چندین «عامه‏» تشکیل شده است و هر «عامه‏»ای را مورد بررسی قرار دهیم، متوجه می‏شویم که بر اساس «عقیده عمومی‏» و «وفاق عمومی‏» از خویش، عمل و عکس‏العمل بروز می‏دهد. بنابراین، می‏توانیم بگوییم: هر جامعه‏ای بر اساس عقاید و وفاق‏های عمومی به حیات اجتماعی‏اش ادامه می‏دهد.
از سخن فوق، می‏توان چنین استفاده کرد که: نفوذ در عقاید و وفاق‏های عمومی و تغییر آنها مساوی با نفوذ و تغییر حیات اجتماعی است. به همین دلیل، «عقیده عمومی‏» و «وفاق عمومی‏» به شدت مورد توجه جامعه‏شناسان و علمای سیاست قرار دارد.
اگر بخواهیم جامعه‏ای را در راستای یک مکتب قرار دهیم باید چاره‏ای بیندیشیم تا عقیده عمومی در این راستا قرار گیرد. برای این کار، به طور کلی، از چهار شیوه بهره گرفته می‏شود:
الف - تطمیع;
ب - تهدید;
ج - تخریب;
د - تبلیغ;
در میان این چهار شیوه، تقریبا همه محققان قبول دارند که چهارمین شیوه از همه کارسازتر و مؤثرتر و بنابراین، مهم‏تر است. (2) و باز به همین دلیل، جامعه‏شناسان و علمای سیاست، تحقیقات وسیعی در این زمینه انجام داده‏اند که هنوز هم این تحقیقات به گونه‏هایی ادامه دارد. متاسفانه به سبب گستردگی آن تحقیقات و عدم مجال، در اینجا، ذکر گزارشی - هرچند اجمالی - از آنها مقدور نیست. بنابراین، فقط به چند مطلب، که با این بحث تناسب بیشتری دارد، اشاره می‏کنیم:
یکی از شیوه‏های بسیار مؤثر تبلیغی، تشکیل جلسات «تذکر» درباره امری است که ترویج آن مورد نظر است. در این جلسات به طور عمده، از مکانیسم «کنش و یا واکنش متقابل دورانی‏» استفاده می‏شود; بدین صورت که افراد گرد آمده، به وسیله «ذاکر» تحریک می‏شوند. این تحریک، واکنشی در افراد به وجود می‏آورد. این واکنش در «ذاکر» مؤثر می‏افتد و واکنش شدیدتری را موجب می‏شود. این واکنش شدیدتر، خود تحریکی مجدد نسبت‏به آن افراد خواهد بود و باز واکنش و تحریکی دیگر. به این طریق، همواره بر شدت واکنش متناسخ آن افراد افزوده می‏شود و این همان است که از آن اینچنین تعبیر می‏شود: کنش‏های متقابل و واکنش‏های درونی اینچنین، به واگیری اجتماعی می‏انجامد.
جلسات عزاداری امام حسین‏علیه‏السلام را در این ارتباط می‏توان مورد مداقه قرار داد. عزاداری امام حسین‏علیه‏السلام از ابعاد گوناگون قابل بحث و بررسی است. بحمدالله، بسیاری از این ابعاد، توسط علمای دین تا حدودی مورد بررسی قرار گرفته است، اما در این بحث، بعدی که ذکر شد، مد نظر است.
وقتی از این زاویه نیز در توصیه‏های ائمه اطهارعلیهم‏السلام به تشکیل جلسات عزاداری امام حسین‏علیه‏السلام نگاه کنیم این کار را بسیار حکیمانه می‏یابیم، به گونه‏ای که موجب می‏شود بیش از پیش به این انوار طیبه‏علیهم‏السلام ارادت ورزیم.
یکی دیگر از شیوه‏های مؤثر تبلیغی، تعیین «اسوه‏» برای مردم است. لازم است‏بیندیشیم که در عین اسوه بودن و هادی بودن همه ائمه اطهارعلیهم‏السلام چرا امام حسین‏علیه‏السلام به عنوان مصباح هدایت و کشتی نجات، مطرح می‏شود؟ چرا تربت مرقد او از ویژگی وحرمت‏برخورداراست؟آیا غیر از این است که دقیق‏ترین ابعاد یک اسوه، در امام حسین‏علیه‏السلام تجلی تام یافته است.
از دیگر شیوه‏های مؤثر، در مرحله نخست، جعل شعایر و در مرحله بعد، تثبیت و ترویج آن شعایر می‏باشد; زیرا در صورت انجام گرفتن این کار، آن ایده مطلوب، تثبیت و ترویج‏شده‏است.
راه انداختن دسته‏های سینه‏زن و زنجیر زن، پوشیدن لباس سیاه، حمل پرچم‏های رنگارنگ، علم، علامت و مانند اینها، همه برای زنده نگه‏داشتن‏فرهنگ عاشورا، امر ضروری است و مبارزه با اینها یا ناشی از اغراض سوء است و یا از کمال بی‏خبری و بی‏سلیقگی. آری، برخورد اصلاحی و تکمیلی و تحسینی از سوی فرزانگان آشنا با مذاق شرع، نه تنها صحیح است، بلکه لازم هم می‏باشد و اعتراض به مغرضان یا بی‏خبرانی است که با این شعایر بر خورد حذفی می‏کنند.
از جمله شیوه‏های قابل ملاحظه، تعیین مکان‏هایی برای انجام دادن مناسک ویژه می‏باشد تا افراد با رو آوردن به آن مکان‏ها و انجام آن مناسک، تجدید عهدی با اعتقاد و ایده مطلوب کرده باشند و با این کار، دل‏ها هرچه بیشتر با آن ایده گره بخورد.
در این ارتباط، توجه به روایاتی که حاوی مضامین ذیل است، مفید به نظر می‏رسد:
«حرم سیدالشهداعلیه‏السلام مزار انبیا و ملائکه است‏». (3)
«زیارت سیدالشهداعلیه‏السلام را ترک نکنید». (4)
«زیارت سیدالشهدا علیه‏السلام موجب برآورده شدن حوایج دنیوی و به دست آوردن ثواب‏های اخروی و استکمالات معنوی می‏شود». (5)
برای تکمیل این بحث‏به نظر می‏رسد تذکر دو مطلب ضروری باشد:
1- ممکن است تصور شود نفوذ در عقیده عمومی عملی ناپسند است و تغییر آن را باید نوعی خیانت‏به مردم تلقی کرد; اما این تصور هیچ اساسی ندارد و حقیقت، آن است که صرف نفوذ در عقیده عمومی و تغییر آن را نه می‏توان خوب شمرد و نه بد. این بدان بستگی دارد که ببینیم نفوذ به چه قصدی و تغییر از چه چیز به چه چیزی است.(دقت‏شود.)
2- بعضی عقیده دارند که اصلا برخورد تبلیغاتی امر پسندیده‏ای نیست، بلکه باید فقط با روش‏های برهانی، مردم را به تشخیص حق از باطل موفق ساخت. هرچند بررسی انتقادی این سخن مجال دیگری می‏طلبد، اما اجمالا در حد اعلان موضع باید یادآور شویم که:
اولا، هرگز روش‏های برهانی در سطح عمومی جامعه، ما را از برخوردهای تبلیغاتی مستغنی نمی‏کند و باید گفت: هریک به جای خویش نیکوست.
ثانیا، حتی فرزانگان و خواص جامعه نیز نیازمند تبلیغات حساب شده و فنی‏اند تا علاوه بر تشخیص حق، انگیزه کافی برای عمل بر طبق آن داشته باشند این مطلب دقیق و لطیف، مربوط به فلسفه اخلاق و روان‏شناسی تربیتی است و باید همان‏جا مورد بحث قرار گیرد که صرف اقناع عقلی نمی‏تواند محرک انسان به سوی عمل باشد; اگرچه ظاهر رای افلاطون مقابل این است.
این بحث را با ذکر فرازهایی از بیانات رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی‏قدس سره به پایان می‏بریم:
«در آن وقت، یکی از حرف‏ها که هی رایج‏بود می‏گفتند: ملت گریه; برای اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. این که همه مجالس روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسی که خودش در مجالس روضه می‏رفت و آن بازی‏ها را در می‏آورد، قضیه مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر می‏فهمیدند و آن را می‏خواستند از بین ببرند؟» (6)
«امروز ما به مجالس تعزیه و روضه بیشتر از سابق احتیاج داریم.» (7)
«زنده نگه‏داشتن عاشورا یک مساله بسیار مهم سیاسی - عبادی است. عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد یک مساله سیاسی است. یک مساله‏ای است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از این اجتماعات استفاده می‏کنیم. (8) »
«مجالس عزا را با همان شکوهی که پیش‏تر انجام می‏گرفت و بیشتر از آن، حفظ کنید و اهل منبر - ایدهم‏الله تعالی - کوشش کنند در این که مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامی و مسائل سیاسی اسلامی، مسائل اجتماعی اسلامی و از روضه دست‏برندارید که ما با روضه زنده هستیم.» (9)
پی‏نوشت‏ها:
1- غیر از جوامع ابتدایی; زیرا در آنها عامه وجود ندارد.
2- هر چند در بینش اسلامی، تقدیم و تاخیر این شیوه‏ها وابسته به یک سلسله معیارهای ارزشی ویژه این فرهنگ الهی است و از این حیث، باید در فرصت مناسبت دیگری به بحث پرداخت، لکن در این مقال، این بررسی از حیث تحلیل جامعه‏شناسانه مدنظر است.
3- ر. ک. به: محمد تقی مجلسی، بحارالانوار، ابواب ما یختص بتاریخ الحسین‏بن‏علی علیهماالسلام، باب‏34، باب‏ثواب‏البکاء علی مصیبته و مصائب سائر الائمة علیهم‏السلام و فیه ادب الماتم یوم عاشوراء، ج 44، ص 278 -296
4- ر. ک. به: کامل الزیارات، باب 38، روایت 1 و 4 و نیز باب 10 روایت 1
5- پیشین، باب 41، روایت‏3
6- پیشین، باب‏46، روایت 1 و 2 ; باب‏49 و روایت 1، 2 و 5 ، باب 51 ; روایت 1 باب‏56 ; روایت‏3 ، باب‏59 ; روایت 2، باب‏49 ; روایت‏6 ، باب 22 ; روایت 1 و 2 ، باب 44 ; روایت 1 ، باب 50 ; روایت 1 و 2 ، باب 52 ; روایت 1 و 2، باب 54 ; روایت‏17 و باب‏ها و روایات دیگری در همان کتاب
7- و 8- و 9- روح الله موسوی (رهبر کبیر انقلاب‏قدس سره)، صحیفه نور، ج 8، بیانات در جمع وعاظ و خطبای مذهبی به مناسبت‏حلول ماه محرم